کد خبر: ۹۹۹
تاریخ انتشار: ۲۰ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۲:۲۶
خودم را جزو جریان اصولگرا نمی‌دانم
ضرغامی‌مرد باهوشی است، بر روی کلماتی که به کار می‌برد حساسیت زیادی دارد، خونسرد است و عصبانی کردنش لا اقل برای خبرنگاران کار راحتی نیست، هنوز رگه‌هایی از جذبه و تحکم دوران نظامی‌گری در رفتارش مشهود است، هر چند سالها مراوده با اهل فرهنگ و دو دهه سر و کله زدن با اهالی هنر و رسانه ترکیبی جالب توجه از شخصیت سیاسی در وی خلق کرده است. زمانی که از رهبری حرف می‌زند بر روی مبل نیم خیز می‌شود و بسیار پر حرارت صحبت می‌کند. دفترش ساختمانی قدیمی‌در خیابان پاستور است با چند کارمند بسیار مودب، سیاستمداری اصولگرا که معتقد است می‌توان اصولگرا یا اصلاح‌طلب نبود، اما در چارچوب شاکله‌ قدرت جمهوری اسلامی‌کار کرد‌، سخنی که بسیاری از سخن‌پردازان اصلاح‌طلب با دیده تردید به آن می‌نگرند، با این همه ضرغامی‌در موضع گیری‌های پسا جمنای خود تاحدی متفاوت از دیگر سیاست ورزان اصولگرا ظاهر شد، موضع‌گیری‌هایش در دفاع ضمنی از سپنتا نیکنام، مخالفت با نظام پارلمانی، دفاع از یک خبرنگار بازداشت شده و مانند اینها مواضعی نیست که هر روز از یک سیاست مرد اصول‌گرا شاهد باشیم، با این همه منتقدان اصلاح‌طلبش نسبت به نیت‌های او ابراز تردید می‌کنند. در مقابل بسیاری معتقدند که نمی‌توانیم نیت خوانی کنیم و از موضع گیری‌های وی با هر نیتی باید استقبال کرد. دفتر او که از طریق صبحانه‌های کاری مشهورش با چهره‌های سیاسی و فرهنگی در فضای مجازی معروف شد‌، محل مصاحبه ایشان با آفتاب یزد است.

شما هم گفتگوی آقای روحانی با رضارشیدپور را حتماً دیده‌اید، فارغ از عقاید سیاسی نظر شما به عنوان یک کارشناس رسانه‌ای در رابطه با این گفتگو حتما شنیدنی است، چرا این گفتگو بر منوال برخی گفتگوهای پیشین آن نشد که ریاست جمهوری و طرفدارانش می‌خواستند؟

همانگونه که فرمودید بنده مایلم از دیدگاه حرفه‌ای پاسخ سوال شما را بدهم. آقای روحانی شخصیت‌شان و نقطه‌ قوت‌شان برقراری مونولوگ قوی است، یعنی خطابه و منبر را خیلی خوب می‌شناسند، بیانشان یک بیان قوی است، حافظه‌ خوبی دارند، از روی کاغذ مصاحبه نمی‌کنند، به همین جهت بنده قبل از انتخابات 92 که با ایشان به صورت خصوصی جلسه‌ای داشتم به آقای روحانی گفتم که شما حتماً می‌توانید پدیده‌ی انتخابات ریاست جمهوری بشوید، چون بیانتان یک بیان قوی است، همینگونه هم شد، ایشان که رتبه‌شان در نظرسنجی‌ها زیر یک درصد بود و مردم هم با ایشان هیچ آشنایی نداشتند، در عرض مدت کوتاهی با تکیه بر بیان خوبی که داشتند توانستند متفاوت از دیگر کاندیداها ظاهر شوند، البته کنار کشیدن آقای‌هاشمی‌هم عامل تاثیرگذاری بود و این مسئله هم حائز اهمیت بود که اصلاح‌طلبان از ایشان حمایت کردند. اما به هر حال اتکای ایشان به بیان شخصی‌شان بود، بنده پیشنهادم این است که ایشان همان به شکل مونولوگ ارتباط برقرار نمایند. یعنی اگر برنامه تلویزیونی هم هست اگر مستقیم با دوربین صحبت کند و سوالات از پیش تعیین شده را که خودشان فکر می‌کنند برای مردم قابل توجه هست را مطرح کنند، بهتر است تا یک گفتگوی تعاملی، چون به نظر می‌رسد که ایشان علاقه‌مند به یک گفتگوی زنده صریح و متفاوت نیستند. دیگر اینکه آمادگی برای این حوزه‌ها ندارند، طبیعی است که هر کس باید براساس مزیت‌های نسبی‌خودش عمل نماید. در مورد این گفتگوی اخیر که همه جناح‌ها در موردش نظر منفی داشتند، در واقع قضاوت‌ها یک مقدار رفت روی آقای رشیدپور، درحالی که آقای رشیدپور کارشان را به صورت استاندارد انجام داده بودند، و در آن چارچوبی که به ایشان اجازه داده شده بود که چند سوال مطرح کنند، توانستند یک مقداری متفاوت حرف بزنند، ولی به سرعت معلوم شد که حوزه، حوزه باز و گسترده‌ای نیست، البته شایان ذکر است که در این بین اشکال از مصاحبه شونده است، یعنی آنقدر باید رئیس‌جمهور حرف متفاوت و شیرین بزند که مجری یک مقداری در محاق قرار بگیرید. این اتفاق نیفتاد، به همین دلیل در فضای مجازی یک مقدار قضاوت‌ها به سمت آقای رشیدپور رفت و او باید پاسخ می‌داد، به همین دلیل ایشان به صورت انفعالی شروع کرد به پاسخ دادن، درحالی که پاسخ لازم نبود، به نظر من ایشان خیلی مسلط و خوب و شیرین اداره کرد، بنابراین این برمی‌گردد به نوع محتوای آقای روحانی، به نظر می‌رسد آقای روحانی حرف جدی زیادی برای مردم ندارد، به همین دلیل مصاحبه‌ ایشان مصاحبه خوبی درنیامد. در ادامه باید بگوییم که آقای روحانی برنامه‌ریزی، هدف‌گذاری و انتخاب تیم و کابینه اش براساس یک فرضیه اولیه که در واقع یک دیپلماسی قوی و ارتباط گسترده با کشورهای بزرگ، به ویژه آمریکا و توافق هسته‌ای و برجام بنیادهای آن هستند شکل گرفت، ایشان براساس این فرضیه اولیه و طراحی تصور می‌کردند که اگر یک چیزهایی محقق شود، خب یک اتفاقاتی می‌افتد، بر همین اساس ایشان چارچوب‌های مدیریتی و تیم‌شان را تعیین کرده بود، اکنون که اینگونه نشد، یعنی براساس گفته‌های خود آقایان و مسئولان برجام فرجام خوبی پیدا نکرد، (ما البته از آنها ممنونیم که هر چه قدر توانستند تلاش کردند)، منتهی اکنون در زمان ترامپ اصرار می‌شود که ترامپ یک آدم نامتعادل متفاوتی است آمده و همه چیز را برهم زده است.

خیر! در زمان آقای اوباما هم همینگونه بود، معلوم شد که آنها براساس آنچه پیش فرض آقای روحانی بود عمل نکردند. به همین دلیل من معتقدم که آقای روحانی اگر می‌خواهد در چهارسال دوم موفق عمل نماید. باید تیمی‌انتخاب نماید، مبتنی بر شرایط جدید، یعنی تیمی‌آماده، با روحیه جهادی و مبتنی بر حداکثر داشته‌های داخلی که بی‌نهایت وجود دارد در کشور، روی این موضوع متمرکز شود. این مدیران هم کمک کنند که ایشان حرفی برای گفتن داشته باشد، نه اینکه ایشان مرتب قول بدهد. ایشان مرتب قول می‌دهد. صحبت آقای روحانی که گفت ما قول می‌دهیم دلار بالا نمی‌رود یک خورده به طنز شبیه بود. کسی نمی‌تواند به مردم قول بدهد که قیمت ارز بالا نمی‌رود. بنابراین آقای روحانی در کل بر روی سخنرانی‌هایش تاکید کند موفق‌تر است. وگرنه اگر خواست وارد گفتگوی تعاملی شود، حتما باید احساس کند که حرفی برای گفتن دارد، در غیر این صورت به نظر من صحبت کردن با این کیفیت هیچ لزومی‌ندارد.

بنده از بخشی از صحبت‌های شما این برداشت را کردم که قائل به ترمیم کابینه هستید اگر اینگونه است به نظر شما این ترمیم باید چند درصد کابینه را شامل شود؟ اصلا شرایط این کار فراهم است؟

به نظر من رئیس‌جمهور دستش باز است که کابینه را ترمیم نماید یا هر کسی را خواست براساس قانون جایگزین کند، بحث بنده هم این نیست که رئیس‌جمهور اکنون چنددرصد کابینه را عوض کند.
به نظر بنده نگاه راهبردی به کابینه عوض شده است. به نظر من نگاه راهبردی به دولت باید تغییر نماید، یعنی باید از آن حالت اتکا به یک اتفاقات مثبت خارجی که رخ نداد باید معطوف شود به یک مدیریت داشته‌هایی که وجود دارد. شما نگاه کنید به اروپایی‌ها که سعی می‌کردند کاملا خودشان را همراه نشان دهند، الان در مورد بحث موشکی چه بحث‌هایی را مطرح می‌کنند، هر روز که جلوتر می‌رود با آمریکایی‌ها هماهنگ‌تر می‌شود، معلوم می‌شود که آنها از برجام به دنبال مسائل دیگری هستند، البته جز چند قرارداد خاصی که خود اروپایی‌ها هم سود آن را بردند، هنوز هم در برخی حوزه‌ها هیچ اقدام مشخصی انجام نگرفته است و نگاه آنها به نگاه آمریکایی‌هاست. پس با توجه به تغییر شرایط خود آقای روحانی باید در جهت تطبیق نگاه کلان با شرایط موجود اقدام نماید.
یعنی ببینید که کدام خانه‌ها آدم متفاوتی می‌خواهد، حتی اگر برای آن پست‌ها آدم درجه یک ندارد از درجه دو استفاده نماید.
ولی پازل را تکمیل نماید، یعنی به قول دوستان مدیریت دراینجا اثربخشی از کارآمدی ممکن است اولویت‌های بالاتری داشته باشد. یعنی آن فردی که مسئولیت را برعهده می‌گیرد باید ببیند که می‌تواند به سمت هدف مشخص شده حرکت کند، ولو یک مقدار ضعیف تر، تا فردی که ممکن است قوی‌تر باشد، اما آن نگاه را قبول نداشته باشد. به نظر من آقای روحانی با زیرکی و هوشی که دارد، اگر یک مقدار متفاوت فکر کند، با آدم‌های مختلف مشورت کند و نخواهد این دوره را هر طور هست پشت سر بگذارد و صرفاً با یک خاطره خوب از ریاست جمهوری کنار برود می‌تواند اقدامات خوبی هم انجام دهد.
نمی‌دانم چرا یواش یواش دارم به این نتیجه می‌رسم که رئیس‌جمهور باید همان چهار ساله باشد نه 8 ساله. یعنی رئیس جمهور یک دوره کاری را تمام کند و خدمتش را انجام دهد و برود و شخص دیگری بیاید. الان گفتن این صحبت از ناحیه بنده که بالاخره یک آشنایی با فضای سیاسی کشور دارم ممکن است کمی‌عجیب جلوه کند. ببینید براساس تجربه معمولا روسای جمهوری ما در دور دوم چندان موفق نبوده‌اند، آنها در انتهای دوره اول که بالاخره می‌خواهند وارد فضای انتخاباتی دور دوم بشوند دنبال مسائل دیگری می‌روند، امیرکبیر در این مسئله مثال مناسبی است، وی در طول 3سال آن همه کار انجام داد، ناصرالدین شاه در طول نیم قرن حکومت اما تنها فکر عیش و نوشش بود، آن 50 سال ناصرالدین شاه اگر 10 سال هم میشد یا 70 سال باز تفاوتی ایجاد نمی‌کرد، هر چه هم بیشتر می‌ماند بیشتر این کشور را به عقب می‌برد. معتقدم رئیس‌جمهوری که می‌آید ابتدا در شش ماهه‌ اول انرژی وافری دارد، اما در این مدت سعی می‌کند به اوضاع مسلط شود. رئیس جمهور وارد دو ساله دوم که می‌شود نگاهش معطوف انتخابات می‌شود و ممکن است به انجام امور پوپولیستی متوسل شود، ممکن است که وقتش به مسائل انتخاباتی معطوف شود. درحالی که وقت رئیس‌جمهور بسیار مهم است، باید به امور مملکت برسد. متاسفانه در کشور ما اینگونه است چون ما احزاب و گروه‌های سیاسی قوی نداریم.
بخش زیادی ازاین بار بر دوش رئیس‌جمهور می‌افتد. دوره دوم هم با توجه به این که به قول معروف خرشان از پل گذشته است سعی می‌کنند به قولی وضعیت را همانگونه که هست حفظ کنند، یعنی از ریسک‌های ضروری به نوعی پرهیز می‌کنند. کارهایی که نیاز به ریسک دارد، کارهایی که نتیجه بهینه ایجاد کند، نتیجه نیز غیر از حصول نتایج رضایت محور است. بنابراین به صورت کلی و خام عرض می‌کنم، یعنی نوعی نگاه است که برای خود بنده هم شاید منتج به نتیجه قطعی نشده است، اما به عنوان نوعی نگاه شاید اگر رئیس‌جمهوری بگوید فقط 4 سال می‌خواهم کار کنم و هر کار از دستم بربیاید انجام می‌دهم و ریل‌گذاری هم بخواهم انجام دهم درهمین 4 سال انجام می‌دهم، این خود می‌تواند به شرایطی بینجامد که ما مواجه با یک دوره نخوت طولانی در رابطه با روسای جمهوری نشویم.

آیا در صداوسیما یک اتاق فکر جدا وجود دارد که به صورت جداگانه سوگیری صداوسیما را مشخص کند، همچنین ساز و کار مستقل و جزیره‌ای وجود دارد؟ توصیه‌ها و زعامت‌های نامرئی چه میزان در کار جاری صداوسیما تاثیرگذار است؟

در واقع سوال شما مثل سوال برخی دوستان اصلاح‌طلب ما مبتنی بر این مسئله است که حوزه سیاسی صداوسیما حوزه‌ای مستقل است که زیرنظر رئیس سازمان نیست و هر پیگیری هم که وجود داشته باشد آنها کار خودشان را می‌کنند. من واقعا چنین اعتقادی ندارم. صداوسیما را رئیس صداوسیما اداره می‌کند، این را تردید نکنید، چون من خودم 10سال مسئول بودم و کاملا احساس می‌کردم خودم دارم اداره می‌کنم.

قدرت فردی رئیس صداوسیما دراین دامنه اختیارات موثر است؟

رئیس صداوسیما اختیارات زیادی دارد و براساس این اختیارات نیز می‌تواند عمل کند. به همین دلیل من تِز اجتهاد رسانه‌ای را مطرح کردم و بر آن اساس عمل می‌کردم، می‌گفتم هر اتفاقی که می‌افتد، اطلاعات مربوطه باید جمع شود ولی اجتهاد نهایی و تصمیم‌گیری درمورد یک کار رسانه‌‌ای برعهده رئیس صداو سیماست. بر این اساس رئیس صداوسیما اختیار و توان عمل کافی دارد. و تصمیم‌گیری در مورد یک کار رسانه‌ای برعهده رئیس صداوسیماست، بر این اساس رئیس صداوسیما اختیار و توان عمل کافی دارد. اما در مورد دستگاههای مختلف و نظراتی که آنها دارند، آن یک جایگاهی در مورد همه سازمانهاست. ما در نگاه پیشرفته مدیریت سازمان را با توجه به محیطی که در آن قرار دارد تعریف می‌کنیم. طرز فکری که سازمان را به شکل جزیره‌ای منفک و بی‌نیاز از تعامل تعریف می‌کند، نگاه غلطی است. این محیط را البته ما باید تعریف نماییم. برخی محیط را بسیار بزرگ تعریف می‌کنند که فاکتورهای بسیاری را شامل می‌شود، عده‌ای ‌هم آن را بیش ازاندازه کوچک در نظر می‌گیرند هر دو مدل البته ممکن است منتهی به اشکال شود. وقتی تعریف شد، رئیس سازمان می‌تواند براساس نگاه محیطی که بر سازمان وارد می‌شود، تصمیم‌گیری نماید. گذشته از این رئیس سازمان باید نگاه سازمانی را مقدم بر نگاه فردی بداند. برخی از من سوال می‌کنند این مواضع که شما در طول این دو سه سال اتخاذ کرده‌اید با زاویه دید و نوع نگرش و مدیریت شما در طول 10 سال مدیریت صداوسیما همخوانی ندارد، پاسخ من به این دوستان این است؛ یک موقع شخص دقیقا نگاه فردی خود را مطرح می‌کند و یک موقع فرد نگاه سازمانی را در اولویت قرار می‌دهد. این بحث یک مبحث دقیقی است، نگاه سازمانی اگر مسلط شود از تزلزل و هر دقیقه به یک‌سو رفتن سازمان جلوگیری می‌کند. در نگاه مدیریتی نیز توصیه اکید می‌شود که نگاه سازمانی همواره مقدم بر اهداف و ایده‌های شخصی باشد. سازمان هدفگذاری می‌کند و راهبرد دارد و بر آن اساس جلو می‌رود و دستگاههای نظارتی نیز نظارت می‌کنند. براین اساس امروز که ضرغامی‌مسئول یک سازمان بزرگی نیست خیلی راحت‌تر می‌تواند نظر دهد تا زمانی که در صدر یک سازمان بزرگ همچون صداوسیما قرار داشت، درحالی‌که وقتی در گذشته من با نظر هیئت رئیسه سازمان، شورای معاونان سازمان سعی می‌کردم یک تصمیمی‌اتخاذ کنم، نظر خودم را هم درگوشه‌ای در پای تخته می‌نوشتم، مثلا در مورد مناظره‌های انتخابات ریاست جمهوری برخی معتقد بودند که با توجه به فتنه‌ی سال 88 اصلاً لازم نیست ما مناظره برگزار کنیم. کشور رو به آشوب می‌رود. من رفتم پای تخته نوشتم؛ " مناظره، مزایا و معایب " به دوستان هم گفتم که هر چه در مورد مزایا و معایب مناظره می‌دانند بگویند و من می‌نوشتم، خودم هم در واقع نظراتم را تصحیح می‌کردم و در نهایت به این نتیجه رسیدیم که مناظره لازم است، مناظره انتخابات را شیرین می‌کند و مشارکت حداکثری می‌آورد، درمورد معایب هم سعی کردیم به گونه‌ای حرکت کنیم که معایب کمتر خودش را نشان بدهد. بر همین اساس، رفتار سازمانی منطق خودش را دارد و نگاه فردی نیز منطق خودش را.
ضمن آنکه آنهایی که با من دوست بودند می‌دانند، که این نگاه و نگرش مختص به اکنون نیست و همیشه در من بوده است. در مورد حوزه‌ی سیاسی هم به همین شکل، به همین دلیل آقای سرافراز هم که تشریف آوردند، اصلاً معاون سیاسی را عوض کردند. آقای عسگری هم که آمدند دوباره معاون سیاسی و برخی مدیران را عوض کردند. البته حوزه‌ی سیاسی یک دقت‌ها و جزئیاتی دارد که حساسیت آن را نسبت به حوزه‌های فان، سرگرمی‌و دیگر حوزه‌ها بیشتر می‌کند. به شخصه با دستگاه‌های نظارتی همکاری تام داشتم، اما جمع‌بندی‌ها بر عهده خودم بود.

در دوران شما شبکه‌های متعددی ایجاد شد، به شخصه می‌بینیم برعکس خودم، خانواده‌ام از این شبکه‌ها و سریال‌ها همچون آی فیلم لذت می‌برند. اما پرسشی که بسیاری از منتقدین مطرح می‌کنند این است که چرا تعداد نیروی انسانی صداوسیما تا این حد بالاست، برای مثال CCTV چین 10000نفر، CNN 4 هزار نفر و یا رادیو تلویزیون اسپانیا باقریب به 6 هزار نیرو، اما در مقابل صداوسیما از 20 هزار به 48 هزار نفر نیرو رسید. یک نماینده‌ای هم در مجلس از نیروی 2 هزار نفری بی‌بی‌سی در برابر نیروی چندده هزار نفر صداوسیما یاد کرده بود. آیا صداوسیما فربه است؟

آماری که شما به نقل از رسانه‌ها اشاره کردید آمار نادرستی است، اگر آنها مراجعه کنند به منابع انسانی سازمان و سوال کنند می‌بینند که هیچ کدام از این آمار درست نیست، آمار دقیق را می‌توانید در نامه‌ سرگشاده‌ای که به آقای لاریجانی رئیس مجلس نوشتم، جستجو کنید، براساس یک قضاوتی که شاید ایشان توجه نداشتند و گفتگویی انجام داده بودند، آن آمار، آمار صحیحی نیست. آن آمار که بنده درآن نامه قید کردم آمار دقیقی است. بنده سازمان را تقریبا با 30هزار نفر نیرو تحویل گرفتم البته یک اختلاف نظری هم آن موقع مرحوم آقای کردان داشت که معتقد بود تعداد نیرو 28 هزار نفر است، اما ما تعداد زیادی نیروی شرکتی، برنامه‌ای و مانند اینها داشتیم، چون سازمان براساس این برنامه‌ها اداره می‌شود، یک موقع ممکن است برخی نیروهای برنامه‌ای به دلیل تداوم برنامه‌شان به صورت ثابت باقی بمانند. شما فرض کن اگر 28 هزار نفر هم بوده باشند، فاصله‌اش با زمانی که من رفتم و تعداد نیروها به 33 هزار تا 35 هزار نفر رسیده بود چقدر است. این آمار دقیق است و مبتنی بر منابع انسانی است. من فکر نمی‌کنم در دوره من منابع انسانی از نظر «کمی» افزایش پیدا کرده باشد. شما ببینید یک فرستنده ما مسئول فنی می‌خواهد، اپراتور می‌خواهد، تعمیرکار می‌خواهد، باید این فرستنده اداره بشود. قسمت اعظم نیروهای ما دوستان فنی هستند برای اداره فرستنده‌ها. آمار فرستنده‌ها در دوره من به بیش از 2 برابر رسید؛ خوب همه این ایستگاههای جدید نیرو می‌خواهند. از نظر نیروهای رسمی، اتفاقاً به نوعی نیرو را کاهش دادم، چون استخدام نیروی رسمی‌را ممنوع کرده بودم. این یک کار بزرگ بنده بود، از روزی که آمدم استخدام رسمی‌دیگر وجود نداشت، بنابراین حدود هزار نفر نیروهای رسمی‌سازمان کاهش پیدا کرد. اما نیروهایی که باید برنامه تولید کنند، ممکن است 2 یا 3 روز کار کنند، در واقع حقوق آن برنامه را دریافت می‌کردند. برای آنکه قضاوت‌ها در مورد صداوسیما حالت سطحی پیدا نکند، بگذارید یک مسئله‌ای را عرض کنم، ببینید امواج در صداوسیما به صورت زمینی ارسال می‌شود، یعنی مردم شبکه‌های تلویزیونی را از طریق برودکست می‌گیرند نه ماهواره. خود این باعث می‌شود که هزینه‌های صداوسیما خیلی بالا برود.
شاید اگر صداوسیما براساس پخش زمینی نبود و فقط پخش ماهواره‌ای انجام می‌داد و تمام این چند هزار فرستنده جمع می‌شد، اصلا ما هزینه‌هایمان خیلی کاهش پیدا می‌کرد. اما ما موظف هستیم که سیگنال رسانی زمینی انجام دهیم. یکی به خاطر ممنوعیت ماهواره است، چون نظام نمی‌خواهد مردم بروند ماهواره بخرند، که در واقع نگاه فرهنگی درستی است. چون مردم می‌گویند ما در محیط خانوادگی نمی‌خواهیم ماهواره وارد کنیم، می‌خواهیم برنامه‌های خودمان را در دسترس خانواده‌مان قرار دهیم.
ضمن اینکه ما تا امروز که صحبت می‌کنیم به جز یک نقطه مشترک ‌مداری با عرب ست که تعدادی از کانال‌هایمان را گذاشته ایم، دیدیم که در فتنه سال88 با سیاست‌های انقباضی اوباما 25 ماهواره ما تبدیل به یک ماهواره شد، خوب اگر اتکای ما به این بحث ماهواره باشد، ممکن است که فردا اجازه ندهند که همین سیگنال رسانی معمول را هم انجام دهیم. پس ما موظف هستیم که سیگنال رسانی زمینی انجام دهیم، سیگنال رسانی زمینی هم گران است، آنهایی که می‌گویند صداوسیما نیرو و بودجه زیاد دارد، بخش عظیم نیروهای فنی مرتبط با سیگنال رسانی زمینی را در نظر نمی‌گیرند.
یا در برخی کشورها نیروهای مرتبط با ارسال سیگنال‌های تلویزیونی زیرنظر وزارت ارتباطات است، یعنی نهاد ICT مسئول این نیروهاست. ضمن اینکه ما شبکه‌هایی را که افزایش دادیم با حداقل نیرو این کار را انجام دادیم. مثلا ما اگر شبکه‌ی نمایش تاسیس کردیم،یک فیلم جدید هم برای این شبکه نخریدیم. تماما از فیلم‌های آرشیو غنی خودمان استفاده کردیم، ما مثلا درعیدها 3 سریال داشتیم به همراه 100فیلم سینمایی که پخش می‌شد، خیلی‌ها ممکن بود نتوانند ببینند. همان‌ها را می‌بردیم در شبکه‌ نمایش، آرشیو 20 هزار تایی فیلم‌های سینمایی ‌خودمان موجود بود. بنابراین شبکه‌های جدید با کمترین نیرو و پرسنل راه‌اندازی شد.

آیا ممکن است روزی دولت یا اصلاح‌طلبها یک ربع در صداوسیما برنامه داشته باشند؟ برنامه‌ای که در اختیار خودشان باشد؟

چرا یک ربع، الان بخش عمده‌ای از برنامه‌ صداوسیما در اختیار دولت، جریان اعتدال و نگاه‌های اصلاح‌طلبانه است، آن قدر هم این برنامه‌ها گاهی یک سویه و مونولوگ است که مردم خسته می‌شوند. برخی اوقات خودمان به این پیشنهاد فکر می‌کردیم که یک شبکه کامل به دولت اختصاص دهیم، اختصاص یک شبکه کامل به دولت البته چندان به نفع قوه‌مجریه نیست. چون مردم پس از مدتی که به این برنامه نگاه می‌کنند، زده می‌شوند، طبیعی است سمت و سوی چنین برنامه‌هایی این باشد که همه چی گل و بلبل است، دولت که نمی‌آید از خودش بد بگوید. بنابراین به‌نفع دولت‌هاست که نیایند یک چیزی را به‌نام خودشان راه‌اندازی کنند و خود به خود از همان ابتدا شکست را بپذیرند. اتفاقا صداوسیما که رسانه‌ای ملی است و همان‌قدر که در برابر دولت مسئول است در برابر قوای دیگر هم مسئول است، می‌تواند شرایطی را به وجود بیاوردکه وقتی از دولت تعریف می‌کند، مردم باور پذیریشان هم بالاتر باشد، چون می‌گویند که این رسانه‌ی دولت نیست، پس اینکه شما فکر کنید اگر برنامه‌ای یک ربعی بدهند به یک نفر شق‌القمر می‌کند، اینگونه نیست و الان هم اصلاح‌طلبان در تمام برنامه‌ها حاضر می‌شوند. من چند روز پیش برنامه‌ای در تلویزیون نگاه می‌کردم و آقای جلایی پور در تلویزیون می‌گفت که محبوب‌ترین شخص درکشور رئیس جمهور دولت اصلاحات است و ضداستکبارترین شخص نخست وزیر دوران جنگ است، از این جهت به خصوص صداو سیما فضا را کاملا ایجاد کرده است. بنابراین من توصیه‌ام به ویژه به جریان سیاسی منجمله اصلاح‌طلبان این است که ما آزادی بیان را خودمان باید حفظ کنیم، اگر ما در صداوسیما مستند، پخته و براساس مصالح ملی صحبت کنیم، این هم به نفع مردم است و هم ادامه پیدا می‌کند. گاها بوده است که دوستان اصلاح‌طلب را دعوت کرده‌ایم و ایشان فارغ از سوالات مجری بیانیه‌ی سیاسی خودش را می‌خواند و اصلا کاری هم به سوال مجری برنامه نداشت، طبیعی هم هست که صداوسیما نمی‌تواند به این سمت حرکت کند.

صداوسیما ظاهرا فضای مجازی را رقیب خودش می‌داند، شخصا هر برنامه‌ای از تلویزیون دیده‌ام در مورد فضای مجازی صرفا هشدار و نهی و گفتن سیئات فضای مجازی بوده است تا کنون برنامه‌ای ندیده ام که مثلاً فلان ویژگی فضای مجازی را بر شماری کند، در کل اصولگرایان درست است که می‌گویند با فضای مجازی مخالف نیستند، اما کل کلامشان در برحذر داشتن استفاده از فضای مجازی خلاصه شده است، نظر شما چیست؟

ببینید، در مورد اصولگرایان که تقریباً بیشتر آقایان در فضای مجازی حضور دارند، کانال دارند، صفحه دارند و هر روز مطلب می‌گذارند، طبیعی است که وقتی خودشان استفاده می‌کنند که نمی‌توانند اصل استفاده از بستر فنی را نفی کنند، در مورد صداوسیما آنطور که بنده هم می‌بینم هر کدام از برنامه‌ها برای خودشان یک کانال و صفحه دارند، حال اگر نمی‌آیند که از پیام‌رسان خارجی استفاده کنند و ارجاع می‌دهند به پیام رسان داخلی، به نظر بنده کار بسیار خوبی می‌کنند. صداوسیما باید سروش را تبلیغ کند و نه یک پیام رسان خارجی را. همه برنامه‌ها سایت دارند، اخیراً در جلسه‌ای بودم، بحث به یکی از برنامه‌های صداوسیما مربوط شد، دوستان گفتند که نوار برنامه را بیاورند، بنده عرض کردم لازم نیست و در کمتر از یک دقیقه با استفاده از تلوبیون و آرشیو شبکه برنامه مورد نظر را پخش کردم. بنابراین صداوسیما، فضای مجازی را رقیب خودش نمی‌داند، تنها سعی بر استفاده درست در این زمینه دارد.

ممکن است روزی در صداوسیما مدیر یا مجری داشته باشیم که وابسته به اقلیت‌های مذهبی باشد، مثلاً اهل تسنن باشد؟

همین الان در برخی شبکه‌های استانی که جمعیت سنی نشین آن استان قابل توجه است، برخی مدیران، کارمندان و مجریان اهل تسنن هستند. به نظر من هیچ اشکالی ندارد، اگر یک مجری قوی اهل تسنن پیدا شود در سطح ملی که صداوسیما استفاده کند، بسیار هم خوب است و با اهداف عالیه‌ی جمهوری اسلامی‌هم همخوانی دارد.

با توجه به اینکه از انتخاب ریاست جمهوری زمان قابل توجهی می‌گذرد، شاید راحت تر بتوان در مورد آن و به ویژه جمنا صحبت کرد، بزرگ‌ترین عیب و بزرگ ترین حسن جمنا ازنظر شما چه بود؟

بعد از انتخابات من تا کنون در مورد جمنا صحبت نکرده ام، بنده در مورد انتخابات 96 معتقد بودم که آقای روحانی دیگر مهاجم نیست و مدافع است و باور هم داشتم که کارنامه‌ی دولت در طول چهار سال من‌حیث المجموع کارنامه‌ی موفقی نبوده است و آقای روحانی باید پاسخگوی توده‌های مردم باشد، به ویژه
در مواردی همچون رکود، گرانی، بیکاری و نظایر این مسائل. همچنین باور داشتم که رقیب آقای روحانی می‌تواند رای بیاورد، البته در مورد خودم، واقعاً در طول زمان منتهی به انتخابات هیچ گونه هدف‌گذاری خاصی برای ورود به انتخابات نداشتم و حقیقتاً به دلیل مشغله‌های فرهنگی و رسانه‌ای هیچ‌گونه تصمیم مشخصی برای ورود به انتخابات نداشتم. اگر جمنا از بنده دعوت نمی‌کرد و چه به صورت فردی و چه به صورت جمعی پافشاری نمی‌کرد، کاندیدا نمی‌شدم. اما وقتی جبهه‌ی مردمی‌نیروهای انقلاب به صورت فراگروهی و فراجناحی تشکیل گردید، بنده هم صحبت‌هایم را با دوستان شروع کردم. مسئله‌ای که هست این نکته است که بنده باور دارم که تعریف اصلاح‌طلب و اصول‌گرا پوست خربزه‌ای است که زیر پای همه‌ی ما انداخته اند، به نحوی که به صورت پیش‌فرض هر کس در صحنه‌ی سیاسی کشور ورود می‌کند باید در یکی از این دو قالب تعریف شود، در حالی که هستند، افراد زیادی که نه اصلاح‌طلب هستند به آن معنا که ما می‌شناسیم و نه اصول‌گرا، اما حرف برای گفتن دارند و حرفهایشان هم جدی و نقادانه است. شاید برخی ژست بگیرند و بگویند ما مستقلیم، اما این را بنده به صورت جدی باور دارم، باید این مسئله در کشور حل شود، اگر حل نشود در اصل ما با یک مدل کلیشه‌ای مواجه خواهیم بود که پویا نخواهد بود و حل نخواهد شد. بنا براین من پس از چند جلسه با دوستان جمنا پذیرفتم که همراهی کنم. چون معتقدم کسی که کار جمعی می‌کند، باید شرایط را بپذیرد، پیش از عید هم گفتم که بنده در این چارچوب فعالیت خواهم کرد، البته جلسه‌ای گذاشتند و پنج نفر را انتخاب کردند و بنده جزء آن پنج نفر نبودم.یعنی به همین سادگی آمدم و به همین راحتی هم رفتم، یک پست هم نوشتم تحت عنوان به همین سادگی، بلافاصله هم بیانیه‌ای دادم و اعلام کردم که از نامزد نهایی جبهه حمایت خواهم کرد، و این حمایت نیز با تمام وجود خواهد بود. البته به دلیل آنکه جمنا در ادامه راه دچار فراز و فرودهایی شد، در مورد آن 5 کاندیدا نظریات مختلفی بروز کرد. بنده خودم سعی کردم تا در بحث رقابت انتخاباتی اگر نقطه نظری دارم به آقایان منتقل نمایم، با آقای رئیسی در منزلش جلسه‌ای داشتیم و با بقیه‌ی آقایان شامل بذرپاش، قالیباف، زاکانی در همین جا (دفتر پاستور) جلسات مفصلی برگزار کردیم البته با آقای قالیباف یک جلسه دیگر هم در دفتر ایشان داشتم. تا اینکه در سه روز آخر موضوع روی کاندیداتوری آقای رئیسی تثبیت شد و بنده به صورت علنی از کاندیدای اصلی جبهه‌ی مردمی‌نیروهای انقلاب در نشست‌ها و سخنرانی‌ها همچون نشست اصفهان و رشت اعلام حمایت کردم. بنده به صورت کلی معتقد به کار جمعی هستم و جبهه‌ی مردمی‌نیروهای انقلاب، تنها جبهه‌ای بود که شکل گرفت. البته بعد از انتخابات انتظار این بود که این جبهه صریحاً یک آسیب‌شناسی انجام دهد، مجمع عمومی‌تشکیل دهد و اصلاحات لازم را انجام دهد. همچنین انتظار این بود که در طول حوادث بعد از انتخابات، حضور پر رنگ داشته باشد، اطلاع رسانی نماید و در مورد مسائل مهم کشور موضع‌گیری داشته باشد، این اتفاق نیفتاد. تنها چند جلسه‌ای محدود تشکیل شد و جمنا نتوانست آنگونه که از یک جبهه‌ی سیاسی مهم انتظار می‌رفت، عمل نماید. خصوصاً که این جریان سیاسی نتوانست یک تحلیل واحد را به هواداران ارائه نماید، چون وقتی که ما کار سیاسی انجام می‌دهیم تمام این اصطلاحات مطرح است. مثلاً وقتی بحث نظام پارلمانی مطرح شد، جریان اصلاح‌طلب موضع روشنی در برابر این موضوع گرفت و در دفاع از همین نظام جمهوری مواضعی اتخاذ کرد، در مقابل اما جمنا موضعی نگرفت. خود بنده به این نتیجه رسیدم که نظام پارلمانی در کشوری که احزاب قوی ندارد، تبدیل به یک سیستم الیگاریشی و محفلی خواهد شد که هر کس که لابی قوی تری دارد، سطح نفوذ بیشتری هم دارد، البته تمام اینها مثال هستند و مانند اینها دهها مورد وجود داشت که جمنا می‌توانست در مورد آن اعلام موضع کند و این اتفاق نیفتاد. بنده در حال حاضر هیچ گونه ارتباطی با جمنا ندارم، البته تک تک اعضا را می‌بینم، به ویژه در طول هفته و در جلسات، اما به صورت تشکیلاتی ارتباطی با جمنا ندارم. فعلاً هم ترجیح می‌دهم تا نظریات فردی خودم را که در موردشان به جمع بندی رسیده ام،در ارتباط با فضای سیاسی و فرهنگی کشور مطرح کنم، در ادامه هم چون ارتباط تشکیلاتی با این جریان ندارم، طبیعاتاً از آینده‌ی آنها هم خبری ندارم.

یک عقیده این است که اگر جمنا بر توانایی‌های فردی تاکید می‌کرد تا جایگاه سازمانی، می‌توانست جای بهتری در انتخابات داشته باشد. یک نظر این است که جمنا براساس دیدگاه جمعی از زعما که ارتباط کمی‌با مردم داشتند کاندیدا انتخاب کرد، آیا این شیوه اصولگرایان را که نهادهایی مثل جامعتین انتخاب می‌کنند و بقیه پیروی می‌کنند، به صلاح می‌دانید؟

اگر آسیب شناسی صورت گیرد، تمام این موارد قابل بررسی است، یعنی اگر از روحانیت و جامعه‌ی روحانیت به عنوان نهادی تاثیر گذار در بین اصولگرایان صحبت می‌شود، ضمن آنکه مزایای خودش را در میان اصولگرایان دارد، معایب خود را نیز دارد،
برخی اوقات ممکن است اشکالات به جایی برسد که ضررش بیشتر از نفعش باشد. به صورت کلی هم بنده باور دارم که در حال حاضر فضای مجازی بستری فراهم آورده است که افکار عمومی‌از فضای مجازی اطلاعات می‌گیرد، جهت می‌گیرد و افکار عمومی‌در واقع در تعامل با فضای مجازی است. امروز یک جوان ممکن است با راه اندازی یک حساب توئیتری یا یک صفحه‌ی اینستاگرامی‌به اندازه چند حزب کهنه کار و قدیمی‌بتواند افکار عمومی‌را تحت تاثیر قرار دهد. بنابراین اینگونه نیست که یک حزب به لحاظ قدیمی‌بودن بتواند افکار عمومی‌را تحت تاثیر قرار دهد. من معتقدم که اصولگرایان مثل تیم ستاره‌ها و کهکشانی‌ها در فوتبال هستند. اما این تیم کهکشانی‌ها و پر ستاره اگر خوب هماهنگ نشوند ممکن است که شکست بخورند. اصولگرایان آدم‌های توانمندی دارند که می‌توانند تاثیرگذار باشند در انتخابات، منتها به دلیل همین ستاره بودن در غیاب یک مربی قَدَر و مقتدر که بتواند این ستاره‌ها را هماهنگ نماید. هر کدام از این ستاره‌ها می‌توانند در کار جمعی به یک عامل منفی تبدیل شوند. البته اصلاح‌طلبها درست در نقطه‌ی مقابل این نقطه قوت را داشتند، آنها وقتی حول محور آقای روحانی تقریباً به وحدت رسیدند، در اصل تکلیفشان مشخص شد. اما در مورد جریان اصولگرایی چون تقریباً هر کدام از آنها خود را در این سطح می‌دیدند، این هماهنگی در اصل سخت بود. خصوصاً اینکه این تعداد از ستاره‌ها بیایند انتخابات و در آخرین لحظه ببینند که چه اتفاقی می‌افتد، هر چند در ظاهر یک رویه‌ای منطقی به نظر می‌رسد اما وقتی که اینها رقابت می‌کنند فعل و انفعالاتی روی می‌دهد که اینها نمی‌توانند تمام انرژی‌شان را در یک جا متمرکز کنند. شاید اگر در آینده، ساز وکاری مطرح شود که در آن نیروهای انقلاب بتوانند توانمندی‌های خود را در آن به اثبات برسانند و در یک وحدت کاملاً ارگانیک در دقیقه‌ی 90 به تفاهم برسند، خیلی بهتر است تا اینکه گفته شود که مثلاً این هفته یک نفر کنار برود و یا آنکه در هفته‌ی بعد دو نفر کنار بروند. به نظر من جریان سیاسی اصولگرایان که من خودم را جزء این جریان نمی‌دانم و به تعبیری جبهه‌ی مردمی‌نیروهای انقلاب که ترکیبی از همه‌ی اینها ممکن است باشد، باید به گونه‌ای عمل کند که توانمندی‌های تمام اعضای خود را در عرصه‌ی سیاست کشور به فعلیت برساند، بنده خودم نگاه سیاسی ام به مسائل کشوری براساس فرمایش رهبری است که معتقد به جذب حداکثری و دفع حداقلی هستند، معتقدم که باید این مسئله جذب حداکثری را در سیاست نیز به اجرا گذاشت. معتقدم که در سطح کشور و نه فقط در سطح یک جریان سیاسی خاص باید سیاست جذب حداکثری و دفع حداقلی را به مرحله اجرا گذاشت.

ممکن است روزی حزب تشکیل دهید؟

روحیه و نگاهم اصلا حزبی نیست، حالا یا نقطه قوت است یا نقطه ضعف، شاید یک جاهایی که با بنده کنار نمی‌آیند این است که معتقدند ضرغامی‌وقتی خودش یک تشخیص بدهد براساس تشخیص خودش عمل می‌کند. شاید این نقطه ضعف هم باشد. بنابراین بنده خیلی به حزب نه علاقه‌ای داشته‌ام و نه فکرم متوجه چنین امری بود، چه برسد به اینکه خودم بخواهم حزبی تشکیل بدهم. اما به دنبال یک تغییر گفتمان هستم. شما اگر در اینستاگرام 500 پست بنده را مطالعه نمایید اینها اعلام مواضع بنده است، هر کسی می‌خواهد بداند بنده اصلاح‌طلب هستم، اصولگرا، لیبرال، مذهبی یا هر چه هستم می‌تواند این 500 پست را مطالعه نماید. این پست‌ها گفتمان بنده است. بنده دنبال همین موضوع هستم که یک گفتمان جدید فارغ از سایه‌‌ی سنگین این دو جریان فعلی آغاز شود.

شما به مسئله و بحثی ‌به نام جریان سوم اعتقاد دارید؟ می‌توان چنین استنباطی از صحبت‌های شما انجام داد؟

من اخیرا یک پستی گذاشته‌ام به نام ساختارشکنی، گفته‌ام تحول در سایه‌‌ی ساختار شکنی خود را نشان می‌دهد. شهید مطهری در کتاب‌هایش به این مسئله اشاره کرده است و در جایی با اشاره به آیه شریفه قرآن که می‌فرماید: (وَاِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا اَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا اَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا اَوَلَوْ کَانَ آبَاوُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ شَیْئًا وَلَا یَهْتَدُون) یعنی: « و چون کفار را گویند: پیروی از شریعت و کتابی که خدا فرستاده کنید، پاسخ دهند که ما پیرو کیش پدران خود خواهیم بود. آیا بایست آنها تابع پدران باشند گر چه آن پدران بی‌عقل و نادان بوده و هرگز به حق و راستی راه نیافته باشند؟ » ‌و این را شهید مطهری به عنوان یکی از لغزش گاه‌ها نام می‌برد و معتقد است مسئله‌ای که نمی‌گذارد حرکت ایجاد شود، توجه بیش از حد به نگاه قدیمی‌ها و بزرگان است. پس بنده به صورت جدی بر تحول خواهی باور دارم. در عین حال هم این اعتقاد را ندارم که اگر یک مدل خاصی در گوشه‌ای در جامعه جواب می‌دهد ما بیاییم و همان را هم از بین ببریم شاید برخی رفتارهای بظاهر انقلابی که فکر می‌کند که باید همه چیز را به هم بریزد یکی از آسیب‌هایش همین مسئله باشد. من اگر نگاهم به هنر به فیلم و سینما، نگاهم به زندگی متفاوت با بخش زیادی از اصولگرایان است، خوب می‌توان بخش زیادی از جوانان را مطلع کرد که می‌شود، افکار اصلاح‌طلبی به معنای خاص سیاسی را نداشت و افکار ریشه‌ای تر و اصولی‌تر را قبول کرد، اما ادبیات و نوع نگرش می‌تواند به گونه‌ی دیگری باشد. این همان جذب حداکثری است. متاسفانه برخی از ما استاد جذب حداقلی و دفع حداکثری هستیم یعنی اصلا ذات ما را اینگونه آفریده‌اند که هر دفعه که حرف می‌زنیم باید 100 نفر را حتما از خودمان ناراحت کنیم. خیلی‌ها با نگاه انقلابی چنین عملی انجام می‌دهند. اتفاقا برخی نیروهای موسوم به اصلاح‌طلب در اول انقلاب سمبل بارز این مسئله بودند. تندروی‌های عجیب، حرکت‌های افراطی که جزء کارنامه‌ آقایان است در تاریخ هست. البته دوستان بعضاً برحسب تغییر فضای سیاسی کشور مواضع سیاسی خود را تغییر داده‌اند و اشکالی هم ندارد. ما باید بتوانیم رفتار نرمال یک انسان رشنال عقلانی، مسلمان، مبتنی بر آرمان‌های انقلاب، ولایت فقیه و رهنمودهای امام را تبیین کنیم، هر چند که با نگاه‌های سیاسی جریانات سیاسی کشور متفاوت باشد.

اگر روزی رئیس جمهور شوید حاضرید در کابینه‌تان وزیر اصلاح‌طلب باشد، یا حاضرید که وزیر یک کابینه اصلاح‌طلب بشوید؟

هر کسی رئیس جمهور شود کشور باید به سمت کارآمدی برود. توصیه‌ام به او این است که کارآمدی هم به معنای عبور از کلیشه‌های سیاسی است، اگر رئیس‌جمهور به دلیل همین نگاه این قدرت را داشته باشد که بتواند جریانات سیاسی مختلف را دور هم جمع کند و بتواند نگاه کارآمد محور داشته باشد، حتما باید این کار را بکند، ممکن است رئیس‌جمهور این توان را نداشته باشد به همین خاطر تنها به جریان سیاسی خود تکیه نماید. در واقع وقتی نگاه براساس عمل گرایی است و انتخاب‌ها اینگونه است، رئیس‌جمهور می‌بیند که از همه جریانات در کابینه‌ اش حضور دارند، چون معیار انتخابش بر همین اساس بوده است. نگاه رهبری هم چنین است، بنده خودم را مطیع رهبری می‌دانم. والا انقلابی گری بدون رهبری اصلاً معنا ندارد. خود رهبری فرمودند که ملاک اصلا بحث اصلاح‌طلبی و اصولگرایی نیست، من دیده‌ام برخی اعضای کابینه‌ اصلاحات هستند که خیلی مورد توجه و محبت آقا(رهبری) هستند. این قدر آقا به اینها محبت می‌کنند به صورت شخصی با اینها ملاقات می‌کنند. حتی برخی از اینها را اسم می‌برند. مثلا در مورد برخی اصلاح‌طلبی که در طول سالیان بوده‌اند آقا می‌گویند اینها اصلاح‌طلبانی هستند که اهل کار هستند. مثلا الان من مواضع سیاسی آقای جهانگیری را نمی‌دانم، چون آدم باید به روز صحبت کند. اما آقا به دوستانی مثل آقای جهانگیری، حجتی و عبدالعلی زاده محبت داشتند حتی آقای فرهادی، هر چند آقای فرهادی در مسئله‌ی وزارت علوم به سمتی رفت که در آن مسیر شاید نتوانستند درست عمل کنند. اما آقا شخص آقای فرهادی را به عنوان شخص فعال و قابل قبول تایید می‌کردند. بنده هم همان نگاه را دارم. بنده خودم هم هر کسی رئیس‌جمهور شود حتما به او کمک خواهم کرد.

آنچه احمدی‌نژاد سال 84 را تبدیل به احمدی‌نژاد سال 96 کرد، چه بود؟ رفیق بد؟ تصمیمات اشتباه؟

ما چون با هم رفیقیم، این پاسخ را صریح به شما می‌دهم. قبلا با این صراحت نگفته‌ام. در مورد آقای احمدی‌نژاد دو زوایه دید هست.
یک نظر می‌گوید این رفتاری که از آقای احمدی‌نژاد می‌بینیم، ایشان از اول همین گونه بوده، منتهی با سیاست و به نوعی با عوام فریبی هسته‌ی اصلی فکری و اعتقادی و سیاسی خود را نشان نداد و هرچه جلوتر رفت، بیشتر خود را نشان داد.
بنده جزء دسته‌ دوم هستم که معتقدند احمدی‌نژاد 84 بازی نبود و همان احمدی‌نژاد بود. یعنی اگر احمدی‌نژاد 96 متفاوت با 84 است، آن کاراکتر بازی نبود. به همین دلیل احمدی‌نژاد را من یک کیس خوب برای مطالعه سیاسی می‌دانم. هر چند بخش عمده‌ای از مسائل پیش آمده به خاطر اشتباهات و تصمیمات خود احمدی‌نژاد بود، اما محیط سیاسی ما، نهادهای ما و سایر قوا به گونه‌ای رفتار کردند که احمدی‌نژاد را رساندند به اینجا. یعنی اگر آقای احمدی‌نژاد امروز با احمدی‌نژاد نماز جمعه 88 که رهبری فرمودند نظرات من به ایشان نزدیک‌تر است (حداقل در برخی حوزه‌ها اینگونه بود) فرق دارد، شرایط محیطی هم موثر بود.
من 4 سال در دولت بودم و می‌دیدم برخی تنگ‌نظری‌های بعضی نمایندگان مجلس و جریان‌های سیاسی را نسبت به ایشان. احمدی‌نژاد هم جریان سیاسی مشخصی پشتش نبود که این مسائل را رفع و رجوع نماید. احمدی‌نژاد متکی به خودش بود. احمدی‌نژاد فردی عمل می‌کرد. خودش هم همیشه این را می‌گوید و به آن افتخار هم می‌کرد. خیلی وقت‌ها می‌دیدم که اگر لازم بود احمدی‌نژاد در برابر رفتاری که با ایشان می‌شد یک واحد رفتار منفی از خود نشان دهد، وی 10 واحد رفتار منفی از خود بروز می‌داد. برخی وقت‌ها که احمدی‌نژاد می‌آمد در جلسه دولت خیلی پرتلاش و شاداب، همان پایین جلسه هم می‌نشست. چرا نگوییم که ایشان چه قدر پرحجم کار می‌کرد و چه قدر پرکار بود. چرا نگوییم ایشان بسیار پرکار بود. خوب ایشان می‌آمد در جلسه و یک نفر می‌گفت آقای احمدی‌نژاد فلان نماینده امروز علیه شما این را گفت، ایشان هم می‌گفت اشکال ندارد شما کار خودتان را بکنید، ده دقیقه بعد دوباره همان شخص می‌گفت، امروز فلان رئیس کمیسیون در مجلس همه شما را متهم به فلان تخلف کرده ایشان کمی‌عصبانی می‌شد و می‌گفت خیلی حرف بدی زد ولی اشکال ندارد.
5 دقیقه بعد دوباره یک نفر می‌گفت فلان شخص یا رئیس مجلس هم این حرف را علیه شما زد و یک دفعه آقای احمدی‌نژاد از کوره در می‌رفت و حالا به تعبیر بنده ایشان می‌گفت؛ بی‌خود کرد، او خودش مگر کیست و جلسه به هم می‌ریخت.
بنده به این دوستان می‌گفتم شما بیکارید این حرفها را می‌زنید. بگذارید ایشان جلسه را اداره کند. البته آن اشخاص آن صحبت‌ها را گفته بودند. اما لزومی‌نداشت در آن جلسه آن صحبت‌ها بازگو شود. تمام انرژی‌ها صرف دعواها و درگیری‌ها شد. برخی از این درگیری‌ها مانند آن یکشنبه معروف در مجلس تابلوی خیلی بدی از نظام ترسیم کرد. بنده در این بین خیلی‌ها را مقصر می‌دانم.
متاسفانه احمدی نژاد 96 با احمدی نژاد 84 خیلی فرق کرده و روز به روز هم این فاصله بیشتر می‌شود. به طور جدی نگرانش هستم.

اگر می‌شود صریح بفرمایید که ضرر جبهه‌ی پایداری برای سبد رای اصولگرایان بیشتر است یا نفعش؟
من کارشناس خوبی برای مسائل درونی اصول‌گرایان نیستم. ولی جبهه پایداری حتماً یک بخش قابل توجه و دارای سبد رای خاص خود است.