ظاهرا همه جا معاونت حقوقي و پارلماني با هم يک سمت هستند. شما در بخش حقوقي هم فعال بوديد؟ خير. در وزارت دفاع به دليل پيچيده بودن مسائل حقوقي، بخش حقوقي از
پارلماني جداست. چون در بخش حقوقي، حقوق بين الملل مطرح است که کاري کاملا
تخصصي است اما معاونت پارلماني بايد در مجلس از وزارت دفاع، دفاع کند و
مثلا بودجه بگيرد که کار دشواري است.
ظاهرا شما يد طولايي هم در جذب بودجه براي وزارت متبوع خود داريد؟ (مي خندد).
در پستي چنين حساس، رئيس جمهور وقت با حضور شما در پيکره دولت مخالفت نکرد؟
در وزارت دفاع براي معرفي معاونان روال بر اين است که اول بايد وزير، نظر
رئيس جمهور را جويا شود و نظر رهبري هم مهم است. چون در چارچوب نيروهاي
مسلح مي گنجد. همان زمان به آقاي شمخاني گفتم من از نظر سياسي با دولت دوم
خرداد زاويه دارم. تمايلي هم ندارم و مصلحت شما هم در اين است که من در
کنار شما نباشم اما ايشان چهار بار (دو بار حضوري و دو بار تلفني) پيگيري
کرد و جالب اين بود که با آقاي خاتمي هم مطرح کردند و ايشان پذيرفته بود.
چون ايشان از قبل با من آشنايي داشتند. نکته مهم اينکه وقتي آقاي خاتمي
پذيرفت که اين مسئوليت را قبول کنم، جريان تند دوم خرداد به شدت مخالفت کرد
و به آقاي شمخاني فشار زيادي آوردند که ضرغامي نبايد معاون پارلماني شود!
به دليل اينکه موضع جدي عليه دوم خرداد دارد و در جريان مقابله هم موثر
بوده. درحالي که معاونان پارلماني بايد در مجلس يکدست باشند. در نتيجه حضور
ضرغامي براي دولت اين يکدستي را به هم مي زند. بااين حال آقاي شمخاني
واقعا ايستادگي کرد. آن زمان آقاي موسوي لاري، معاون پارلماني رئيس جمهور و
جزء کساني بودند که از انتصاب من ناراحت بودند. ايشان به عنوان اعتراض من
را براي حضور در جلسات ثابت معاونان پارلماني دستگاه ها که يک هفته در ميان
در دفتر خودشان برپا مي شد، دعوت نمي کرد! حدود شش ماه به اين جلسات دعوت
نشدم! تا اينکه يک روز به آقاي خاتمي نامه نوشتم. مضمون نامه اين بود: در
چنين دولتي عجيب است که معاون پارلماني شما تحمل فردي را که با نظر سياسي
او مخالف است، ندارد. آقاي خاتمي با اين نامه متوجه اوضاع شد و با آقاي
موسوي لاري برخورد کرد که ايشان هفته بعد من را به جلسه دعوت کرد.
علت اين مسئله چه بود؟ خب من معروف هستم. وقتي وارد جلسه اي مي شوم، خيلي ساکت نيستم. شايد بعضي
ها از اين رفتار من استقبال مي کنند. اما بعضي ها هم دوست ندارند و مي
گويند فلاني چرا وقتي وارد جلسه مي شوي، آرام نمي نشيني؟! جالب است وقتي
وارد جلسه معاونان شدم، آقاي موسوي لاري گفتند ما از آمدن آقاي ضرغامي خيلي
خوشحاليم و به ايشان خيرمقدم مي گوييم. درصورتي که تا شش ماه قبل من را به
جلسه راه نمي دادند!
شما که علاقه مند به کار فرهنگي بوديد، چرا وارد چنين پست حساسي شديد؟ در چهار سالي که در اين سمت بودم، فعاليت هاي فرهنگي - هنري، سخنراني ها و
فعاليت هاي سينمايي ام هيچ وقت ترک نشد. حتي همه فيلم هاي سينمايي را مي
ديدم. درباره آنها نقد مي نوشتم؛ اما با اسم مستعار منتشر مي کردم.
حالا چرا مستعار؟ چون ممکن بود از تحليل هاي من تعبيرهاي خاصي شود.
اين هم نوعي از شيطنت است! شايد! اما احساس مي کردم اين طور حرفم بهتر پيش مي رود.
در نهايت هويت شما که فاش مي شد. با شما در آن دوره برخوردي نکردند؟ يادم هست چند بار در دولت به آقاي شمخاني تذکر داده شد. مي گفتند معاون
پارلماني شما به جاي اينکه براي وزارت دفاع کار کند، سخنراني مي کند و
جاهايي هم دولت را نقد مي کند. يک بار هم ايشان از من استنطاق کرد.
چه کساني از عملکرد شما به آقاي شمخاني خبر مي دادند؟ مشخصا يک بار آقاي ابطحي به ايشان تذکر جدي داد، يک بار هم آقاي ربيعي به
ايشان نامه نوشت که هنوز نامه ايشان را دارم؛ براي مثال بنده در قزوين
سخنراني کرده بودم؛ در قزوين جريان ليبرال و ملي گراها تحرکاتي داشتند. من
در جلسه بزرگ مردمي که تشکيل شده بود سخنراني داشتم که به نوعي زاويه با
دولت دوم خرداد محسوب مي شد و خوشايند آنها نبود. آنها به آقاي شمخاني تذکر
دادند، آقاي شمخاني هم موضوع را با من در ميان گذاشت. به ايشان گفتم من
کار سياسي نکرده ام، بلکه از مواضع نظام، ارزش هاي انقلاب و شهدا دفاع کرده
ام که ايشان قانع شد.
ظاهرا در همان زمان ايرادهايي را هم درباره آقاي دکتر عطاءالله مهاجراني، وزير وقت فرهنگ و ارشاد اسلامي مطرح کرديد؛ چرا؟ وقتي آقاي مهاجراني وزير شد، نيروهاي انقلابي روي ايشان مسئله داشتند و من
به عنوان منتقد جدي وزارت ارشاد مقاله هاي صريح حتي با عنوان خودم نوشتم.
مثلا مقاله «فولکس پرنده» ام برگرفته از صحبت سعيد حجاريان در مورد مجاهدين
انقلاب اسلامي بود. يعني همان پنج نفري که در راس همکاران دولت اصلاحات
بودند، مثل آقايان بهزاد نبوي، محسن آرمين، مصطفي تاجزاده و... آقاي
حجاريان جايي خواسته بود آنها را نقد کند. گفته بود کل مجاهدين انقلاب
اسلامي در يک فولکس جا مي گيرند. همان زمان مقاله اي را نوشتم با نام«فولکس
پرنده». فيلم طنزي هم در دهه ٥٠ به همين نام ساخته شده بود که در سينما
«داريوش» ديده بودم که در آن، اتومبيل فولکس پرواز مي کند.
نقدهاي تان چه حيطه هايي را دربر مي گرفت؟ مواضع من نسبت به آقاي مهاجراني روشن بود. من با آقاي خاتمي در زماني که
رئيس جمهور بودند دو بار ملاقات کردم و درباره سينما و وضعيت بدي که داشت
توضيحاتي ارائه کردم. به نظرم مشکل جدي ما در دو، سه سال اول دولت اصلاحات
اين بود که سينما از قاعده هاي خودش خارج و وارد ابتذال شده بود. آقاي
شمخاني در زمان استيضاح آقاي مهاجراني به من گفتند سفارش جدي شده که همه
وزرا بايد به مجلس بروند و براي حمايت از آقاي مهاجراني حضور داشته باشند و
به من تاکيد جدي کردند که شما هم حتما حضور داشته باشيد. صبح روز استيضاح
به آقاي شمخاني گفتم من اصلا مصلحت نمي دانم شما در اين جلسه حضور پيدا
کنيد. شما سردار بزرگ سپاه هستيد و نيروهاي انقلابي شما را قبول دارند.
آقاي مهاجراني کسي نيست که به خاطر او به مجلس برويد و از ايشان حمايت
کنيد. آقاي شمخاني قبول کرد. اما دوباره با من تماس گرفت و گفت فشار روي من
زياد است و بايد به مجلس بروم. به ايشان گفتم شما وارد صحن نشويد. در
راهرو با همه سلام و عليک کنيد و بعد هم برگرديد. ايشان هم گفت پيشنهاد
خوبي است. آقاي شمخاني به مجلس آمدند و با بعضي از نماينده هاي خوزستان و
رفقاي خود گعده کردند و رفتند. ولي به صحن مجلس نيامدند. حتي براي آقاي
شمخاني در مسائل مجلس و فرهنگي مشاور خوبي بودم. آقاي شمخاني به سينما خيلي
علاقه مند بود و هميشه به ايشان فيلم هايي را پيشنهاد مي دادم. يک بار هم
با آقاي هاشمي ملاقات کردم. آقاي هاشمي در دوره حضورم در وزارت ارشاد به
سينما خيلي کمک کرده بود. آنجا درباره سينماي بعد از دوم خرداد به ايشان
گزارش دادم. آقاي هاشمي در سال ١٣٧٨از طرح مباحثي همچون «عاليجناب سرخپوش» و
«خاکستري» و... که توسط اکبر گنجي مطرح مي شد، دلخور بودند. هيچ کس به
اندازه اکبر گنجي در جمهوري اسلامي با آقاي هاشمي درگير نشد.
ظاهرا آقاي خاتمي هم مخالف مطالب آقاي گنجي بود. بله. اما روزنامه ها در زمان رياست ايشان عليه آقاي هاشمي مي نوشتند. در
همان زمان آقاي هاشمي حرف مهمي زد و به من گفت فلاني مي دانيد من اصولا
خوشبين هستم. اما به شما مي گويم درحال حاضر از اوضاع مملکت نگران هستم! در
وزارت دفاع هم برخي از هنرمندان سينما با من ملاقات مي کردند. مثلا يک بار
با آقاي مهرجويي قرار گذاشتم و يک بار هم با خانم نوشابه اميري. ايشان
براي درخواست وساطت جهت رفع توقيف مجله سينمايي «گزارش فيلم» پيش من آمد.
نوشابه
اميري و همسرش در زماني که مجله «گزارش فيلم» منتشر مي شد، کمتر عليه
مديريت شما نقدي نوشتند. حتي تيتر «سيد سياه پوش» را از ياد نمي برم که عکس
روي جلد تصويري از شما با لباس مشکي بود؟ اتفاقا برعکس! با
وجود اينکه ايشان و همسرش هوشنگ اسدي تا جايي که مي توانستند عليه دوره من
مطلب نوشتند. اما وقتي مجله «گزارش فيلم» بسته شد، فکر کردند من مي توانم
کاري براي ايشان انجام دهم. چون دفتر من روي افراد مختلف باز است. نشريه
ايشان به خاطر تخلفاتي که داشت از طرف دادستاني بسته شده بود. خلاصه صحبت
ايشان اين بود شما که با قوه قضائيه ارتباط داريد به آنها بگوييد کار
اشتباهي انجام نداديم و اگر هم اشتباهي هم رخ داده صرف نظر کنند. چون در
حدي نيست که مجله تعطيل شود. آنها ويژه نامه اي چاپ کرده بودند به نام «صد
فيلم برتر» که درمورد فيلم هاي قبل از انقلاب و بعضا مبتذل بود. به ايشان
گفتم هر کاري بتوانم انجام مي دهم. چون معتقدم فضاي سينما بايد مفرح و
پررونق باشد. با بسته شدن هم موافق نيستم، اما مشخصا درباره فيلم «کندو» به
ايشان اعتراض کردم که چرا بايد از چنين فيلمي تعريف و تمجيد کنيد. اين
فيلم با کدام قسمت از نگاه روشنفکري شما هم خواني دارد؟! ايشان که متوجه
اطلاعات من شدند، نتوانستند جوابي بدهند. شايد هم جوابي نداشتند. درنهايت
هم پاسخ دادند که همه اينها را فلاني (فرد محترمي که نامشان را نمي برم)
انجام مي دهد و کار من نيست! ما زماني مي خواستيم در اين مملکت کار سياسي
کنيم، اما چون کم کم در اين حوزه براي ما محدوديت ايجاد شد، وارد سينما
شديم و از اين طريق حرف هاي سياسي مي زنيم. اين اعتراف مهمي بود. بعدها
خدمت رهبري رفتم و يک نسخه از مجله «گزارش فيلم» را به ايشان نشان دادم تا
ايشان مواضع بعضي نشريات را بدانند. در آن شماره آقاي اسدي که با عنوان
«بهار ايراني» مي نوشتند، سرمقاله اي عليه من نوشته بود. ناگهان ديدم رهبري
فرمودند ايشان هوشنگ اسدي است؟ عرض کردم بله. گفتند من به اندازه سن شما
با آنها آشنا هستم. بعد سابقه مفصلي درباره ايشان بيان کردند. از زماني که
توده اي بود و بعد استحاله پيدا کرد و طرفدار شاه شد و... ديدم اطلاعات
ايشان آن قدر زياد است که خجالت کشيدم توضيحات بيشتري ارائه دهم. سپس رهبري
فرمودند اينها که صددرصد سياسي بودند چطور به سينما آمده اند! پس معلوم
است مي خواهند حرف هاي سياسي شان را بزنند. واقعا رهبري اطلاعات کاملي
داشتند، اما متاسفانه تاکنون جمال رهبري خوب نشان داده نشده است. به دلايل
مختلف در کارهاي تبليغي، حماسي و انقلابي چهره جلال رهبري را که خيلي لازم و
ضروري است انعکاس مي دهيم، اما به جمال و لايه هاي دروني رهبري، به ويژه
در حوزه فرهنگ و هنر کمتر ورود مي کنيم.
به نظر شما علت چيست؟
علتش کم سليقگي و کم اطلاعي کساني است که به رهبري اعتقاد دارند و همين
طور جهت گيري هايي که سياسيون و مخالفان نسبت به ايشان دارند. اتفاقا به
نظرم مخالفان، رهبري را خيلي خوب مي شناسند، اما مي دانند نبايد چهره جمال
ايشان را منعکس کنند. لايه هاي دروني رهبري در حوزه هاي فرهنگي و هنري
بسيار عميق و لطيف و راهگشاست.
بزرگ ترين و مهم ترين دليل شما براي مخالفت با سياست هاي فرهنگي – هنري دولت اصلاحات چه بود؟ دوره آقاي مهاجراني بيشتر بر اساس «تساهل و تسامح»، آن هم با نگاه نمايشي و
سياسي بود. از رونق توليد به معناي حرفه اي آن خبري نبود. ايشان طرح
ايجابي براي هنر از نگاه اسلامي و انقلابي در سينما، تئاتر و کتاب نداشت.
فکر مي کرد رسالتش فقط اين است که با هيجانات دوم خرداد همه چيز را آزاد و
صرفا هويتي براي خودش ايجاد کند و چون برنامه ايجابي براي رونق فرهنگ
نداشت، ضربه زد. در وهله اول ضعف مديريتي داشتند. هرکسي به صورت ملوک
الطوايفي در صنوف، فضاهاي هنري و معاونت ها مسير خودش را مي رفت. فقط سعي
مي کرد وجهه اي از تسامح و تساهل از خود نشان دهد و با اين نماد مي خواست
براي خود هويت بسازد. تا آن زمان بيشتر کارهاي ستادي مي کردند و کار اجرائي
نکرده بودند.
اما آقاي مهاجراني پيش از آن، نماينده
مردم شيراز در دوره اول مجلس، معاون پارلماني نخست وزير وقت و معاون
پارلماني رئيس جمهور در دوران رياست جمهوري هاشمي رفسنجاني بود... . معاون پارلماني رئيس جمهور هم که بود بيشتر کار ستادي مي کرد، اما وقتي به وزارت ارشاد آمد، از همين نظر هم رها شد.
اصولا چرا ديگر در صداوسيما ماندني شديد؟ بعد از وزارت دفاع، آقاي لاريجاني که رئيس وقت صداوسيما بودند، اصرار
زيادي به پيوستن من به صداوسيما داشتند. همان روندي را که با آقاي شمخاني
طي کرده بودم با ايشان هم طي کردم. به دلايلي واقعا مايل نبودم به صداوسيما
بروم، اما آقاي لاريجاني چندين بار با من صحبت کردند که استنکاف من را
ديدند، اما آخرين بار نقل قولي از رهبري کردند که چنين برداشت کردم که
رهبري علاقه مند هستند به صداوسيما بروم. اين را که از آقاي لاريجاني
شنيدم، قبول کردم. در آن چهار سال در معاونت استان هاي صداوسيما سعي کردم
تحولات اساسي از طريق راه اندازي شبکه هاي استاني داشته باشم. درواقع ابتدا
به معاونت پارلماني و استاني صداوسيما رفتم. يکي از اهدافم افزايش شبکه
هاي استاني سيما بود.
البته هم زمان در وزارت دفاع، عضو شوراي نظارت بر صداوسيما هم بوديد؟ بله. همان زماني که معاون پارلماني وزارت دفاع بودم، از طرف قوه قضائيه
(به رياست آقاي يزدي) نماينده قوه قضائيه در شوراي نظارت صداوسيما شدم. قبل
از اينکه به صداوسيما بيايم؛ يعني چهارسالي که در وزارت دفاع بودم، يکي از
وظايفم عضويت در شوراي نظارت در صداوسيما بود و در مقطعي هم نايب رئيس
شورا بودم.
از نظر اداري و قانوني، هم زماني اين دو سمت، مشکلي ايجاد نمي کرد؟ خير. کساني که نماينده قوا در شوراي نظارت مي شوند هرکدام پستي دارند.
جالب است بدانيد در دوره آقاي يزدي که رئيس قوه قضائيه بودند، با آقاي اکبر
گنجي در زندان ملاقات کردم، چون با ايشان دوستي قبلي داشتم. از آقاي يزدي
خواستم اجازه دهند در زندان با آقاي گنجي ملاقات کنم. به من حکم و ماموريت
دادند که از طرف رئيس قوه قضائيه با آقاي گنجي ملاقات و گزارشي تهيه کنم.
با يکي از دوستان مشترک به ديدن آقاي گنجي رفتم و در«بند زندان» مفصل با هم
صحبت کرديم. آن زمان موبايل تازه وارد بازار شده بود و من از فرصت استفاده
کردم و آقاي گنجي توانست با موبايل من با خانواده ا ش تماس بگيرد. فضاي
عاطفي خوبي در آنجا ايجاد شد. گفت وگوي دوستانه اي ميان ما صورت گرفت.
ملاقاتم با اکبر گنجي براي گفت وگو، رفع سوءظن ها و نزديکي ديدگاه ها بود.
معتقدم برخي از مسائل را مي توان با گفت وگو حل وفصل کرد، چون هزينه اي
ندارد يا دست کم به امتحانش مي ارزد.
با توجه به اينکه
دوست آقاي گنجي بوديد، واقعيت دارد که در دهه ٦٠ بر پيشاني خانم هاي بدحجاب
پونز فرو مي کرد که البته چنين تصويري را در فيلم «خصوصي» محمدحسين فرحبخش
هم شاهد بوديم؟ نه از ايشان شنيده ام و نه ديده ام. اما خيلي
از تندروهايي که چنين کارهايي مي کردند بعدا جزء تندروترين بچه هاي اصلاح
طلب شدند! يکي از همين افراد کسي بود که اوايل انقلاب وقتي از کميته
بهارستان خارج مي شديم (او مسئوليت داشت و من نداشتم) ديد خانمي از جلوي
بهارستان رد مي شود که روسري و دامن بلندي بر تن داشت و بدون آرايش منتها
به جاي شلوار، جوراب کلفتي پوشيده بود. ايشان جلوي اين خانم ترمز و شروع
کرد به دادن فحش هاي ناجور که اين چه وضعيتي است. خانم هم خيلي ترسيد و
معذرت خواهي کرد. گفتم پوشش اين خانم که مشکلي ندارد. گفت نه بايد شلوار
بپوشد! از برخورد او با اين خانم خيلي ناراحت شدم. وقتي اين خانم رفت، گفتم
فلاني، اين چه طرز صحبت کردن است. گفت شما اينها را نمي شناسيد. بعدها
همين آقا يکي از تندروترين اصلاح طلبان شد.
علت علاقه آقاي علي لاريجاني به شما چيست؟ از قديم با هم دوستي داشتيم. ايشان وقتي در سپاه مسئوليت داشتند و قائم
مقام آقاي ذوالقدر در ستاد مشترک سپاه بودند، من در صنايع سپاه بودم که
موشک توليد مي کرد. وقتي با مقامات سپاه به بهانه گزارش هاي نظامي ملاقات
مي کرديم همان زمان با آقاي لاريجاني ارتباط دوستانه اي برقرار و ضمنا
درباره علايق فرهنگي مان هم صحبت کرديم. آقاي لاريجاني روزي که به توصيه
رهبري، وزير ارشاد شدند همان شب با من تماس گرفتند. من آن زمان در
کارخانجات شهيد حسن باقري مسئول توليد راکت هاي ١٠٧ و ٢٤٠ ميلي متري بودم و
هم زمان کار فرهنگي هم انجام مي دادم. همان شب که آقاي لاريجاني به ارشاد
آمد، من هم آمدم و با هم کار را شروع کرديم. اول هم مسئوليت نمي خواستم و
به عنوان فرد دوم ايشان مسئوليت تمام اموري را که به اداره ارشاد مربوط مي
شد، پذيرفتم.
در زمان معاونت پارلماني آقاي لاريجاني که وزير ارشاد بودند، چه کرديد؟ البته رابطه من با آقاي لاريجاني فقط به اين سمت خلاصه نمي شد. خيلي
گسترده تر بود. مثلا گاهي که در معاونت هاي ديگر مشکلات ايجاد مي شد مرا
واسطه قرار مي داد. حتي وقتي قرار بود معاونت ها جابه جا شوند و نياز به
توجيه بود، از من مي خواست اين کار را انجام دهم. يادم مي آيد يکي از آنها
مشخصا آقاي مرتضي حاجي بود که با ايشان هم دوست هستم. خطاب به آقاي حاجي که
آن زمان معاون بودند، گفتم لطفا از من ناراحت نشويد من حامل پيام ناراحت
کننده اي براي شما هستم که البته بعدا در دولت آقاي خاتمي وزير آموزش
وپرورش شد. بعد از رفتن آقاي لاريجاني، آقاي ميرسليم به ارشاد آمدند که با
من مشکلي نداشت و با هم رفيق بوديم. اما چون سياست هاي ايشان را قبول
نداشتم، بعد از دو، سه هفته به ايشان گفتم نمي توانم نفاق داشته باشم. چون
بايد از شما در مجلس دفاع کنم و نمي توانم هم تقيه کنم. ايشان هم پذيرفت.
ولي با اين وجود چطور شد که معاونت سينمايي ايشان را پذيرفتيد؟ در آن زمان بحران هاي سينما و اختلافات بين آقايان خاکبازان و فريدزاده
(معاون وقت سينما) بالا گرفته بود و آقاي ميرسليم اصرار داشتند که من معاون
سينمايي شوم. در ابتدا مايل بودم سرپرست باشم تا بحران ها حل وفصل شود.
اما آقاي ميرسليم اصرار کرد که معاون شوم. شروطي گذاشتم که قبول کردند.
ازجمله اينکه گفتم هفته اي يک بار بايد در محل معاونت سينمايي با هم جلسه
ثابت داشته باشيم تا بتوانيم وزارتخانه را براي کمک به معاونت، بسيج کنيم
که قبول کردند. هفته اي يک بار ساعت هفت صبح که کسي در وزارتخانه نبود به
دفتر بنده مي آمدند و اين روند يک سال ونيم ادامه داشت. درنهايت هم با آقاي
ميرسليم به جز بخش آخر که به دوم خرداد منجر شد، اختلاف و مشکل ديگري
نداشتم. در زمان آقاي ميرسليم معاونت سينمايي در کارش موفق بود. اولين
ملاقاتي که ايشان و معاونان با رهبري داشتند، وقتي آقاي ميرسليم گزارش کار
داد، اولين جمله رهبري خطاب به آقاي ميرسليم اين بود که از آقاي ميرسليم
تشکر مي کنم. بعضي از معاونت ها مثل معاونت سينمايي عملکرد خوب شان موجب
دلگرمي ما شده است و اين اولين جمله رهبري در مورد بنده در سال ٧٤ بود.
راستي نظرتان درباره مديريت سينما در زمان صدارت آقاي جواد شمقدري چيست؟ من به عنوان يک کارشناس سينما اعتقاد دارم که فيلم «بر بال فرشتگان» يکي
از فيلم هاي خوب دفاع مقدس ماست. هرچند فيلم دوم ايشان يعني «توفان شن» که
مربوط به حمله آمريکايي ها به لانه جاسوسي بود به آن قوت نشد و با اينکه
هزينه و اعتبار مالي فيلم را تا آنجايي که من مي دانم از آقاي کرباسچي
شهرداري وقت تهران گرفت، ولي هيچ گاه به قوت «بر بال فرشتگان» نشد. در
اواخر دوره حضورم در معاونت سينمايي آقاي شمقدري و بعضي از دوستان جزء
منتقدان من شدند که البته مهم هم نبود. چون هرکسي مي تواند حتي با داشتن
نگاه انتقادي در حوزه هاي مختلف همکاري کند. ولي بعدها که ايشان مدير سينما
شدند خوشحال شدم که بالاخره فردي که آشنايي با سينما دارد به امور
سينماگران بپردازد. ولي اينکه تا چه اندازه در اين کار مفيد بودند، ديگران
بايد قضاوت کنند.
در سوم خرداد ١٣٨٣با حکم رهبري به رياست صداوسيما منصوب شديد، با توجه به جايگاه ويژه اين نهاد، چه نگاهي به مقوله سينما داشتيد؟ البته به تنهايي در کتاب «راوي صادق» که مربوط به عملکرد ١٠ساله من است
درباره اقدامات برجسته و مهم عملکردم توضيح دادم که به تنهايي معرف جايگاه
صداوسيما در کشور هست. کتاب «راوي صادق» فقط عملکرد رسانه ملي در طول ١٠
سال مديريت من نيست، بلکه مانيفست ماموريت ها و يک دوره «رسانه شناسي» در
سطح راديو، تلويزيون است. در اين کتاب ٢٢٢ اقدام مهم و متفاوت از گذشته
تشريح شده است. با تجربه اي که در سينما داشتم برنامه هاي تک قسمتي و تله
فيلم را راه اندازي کردم که بيش از هزار فيلم توليد و پخش شد.
يادم
مي آيد همان زمان با راه اندازي تله فيلم، برخي ها تحليل مي کردند که
تلويزيون مي خواهد رقيب سينما در تلويزيون باشد. واقعا اين طور بود؟ وقتي شبکه هاي استاني را گسترش داديم، طبيعتا اين شبکه ها خوراک نمايشي مي
خواستند. به همين دليل براي هنرمندان ايجاد اشتغال شد به طوري که هنرمندان
در شهرستان ها و ساير شهرهاي ايران توانستند کار نمايشي کنند. فيلم نامه
هاي زيادي نوشته شد. استعدادهاي استاني شکوفا شد. چون خودتان مي دانيد که
ساخت يک فيلم سينمايي گران قيمت بود. بنابراين هزينه ساخت فيلم را پايين
آورديم و بعد قيمت فيلم نامه ها را بالاتر برديم تا قصه هاي خوب خلق شوند.
به نظرم در آن زمان حتي بعضي از فيلم هاي تلويزيوني ما يک سروگردن از فيلم
هاي سينمايي بالاتر رفت. به طوري که در جشنواره ها هم مطرح شدند. مثلا فيلم
«اتوبوس شب» به کارگرداني کيومرث پوراحمد و با بازي زنده ياد خسرو
شکيبايي، جايزه بهترين فيلم جشن «خانه سينما» را دريافت کرد. يعني خانه
سينما که حوزه اش «سينما» است، فيلم برگزيده اش يک «تله فيلم» شد. يا فيلم
«تنهاي تنهاي تنها» (١٣٩١) به کارگرداني احسان عبدي پور يکي از «تله فيلم»
هاي موفق استاني بود که جايزه گرفت يا فيلم «حبيب» به کارگرداني داريوش
ياري و با بازي حميد فرخ نژاد يکي از بهترين فيلم هايي بود که ساخته شده.
اگر لازم باشد، مي توانم مصاحبه اي مستقل درباره فلسفه و توانمندي و آسيب
هاي تله فيلم داشته باشم. يا راه اندازي شبکه هاي نمايش و IFILM که مختص
فيلم است از کارهاي بنده در اين حوزه بود. يادم است چقدر بحث هاي مفصل و
کارشناسي با هنرمندان داشتيم که چگونه برنامه ريزي کنيم و فيلم هاي ايراني و
خارجي و کلاسيک را چه زماني پخش کنيم تا مخاطبان رضايت داشته باشند. وقتي
خواستيم به طور جدي کار سينمايي کنيم آرشيو فيلم ها را بررسي و فيلم ها را
براساس ژانرها دسته بندي کرديم. صداوسيما ٢٠ هزار فيلم در آرشيو داشت.
درحالي که سينما حداقل سالي صد فيلم مي ساخت که بيش از ١٠ درصد را نمي
توانيم نشان دهيم. اما حداقل سالي بين صد تا ١٥٠ فيلم جديد خارجي براي
صداوسيما مي خريم. اينها هيچ وقت اين امکان را پيدا نمي کرد که در زمان
نمايش از طرف همه ديده شود. مثلا براي عيد چهار سريال جديد و ٨٠ فيلم خارجي
جديد هم داشتيم. شما به عنوان علاقه مند به سينما در بهترين حالت مي
توانيد ١٠ فيلم را ببينيد و مردم کمتر. ميانگين ديدن فيلم در صداوسيما سه
درصد است. اين خيلي مهم است. شايد تصور کنيد کم است، اما در نظر داشته
باشيد که تعداد فيلم هاي سينمايي زياد است. سريال را عموم مردم مي بينند و
درصدش بالاتر است. گفتم شبکه نمايش لازم نيست فيلم جديدتر بخرد و همان فيلم
هايي که تکرار شده را مي تواند در يک کنداکتور خوب پخش کند. بنابراين
بسياري از فيلم هايي که مردم در شبکه نمايش مي ديدند قبلا نديده بودند.
فيلم هاي ژانر دلهره و معناگرا که کمي هم خط قرمزها را برداشتند ساعت ١١ شب
پخش مي کرديم. پس شبکه نمايش براي تقويت سينما کار بزرگي بود. آي فيلم
براي مخاطب خارج از کشور هدف گذاري شد. چون در دنيا ما را با خبرهاي سياسي
مي شناختند. من گفتم همان طور که فيلم هاي خارجي در ايران نشان داده مي شود
و مردم با فرهنگ ديگر کشورها آشنا مي شوند، فيلم هاي ما بايد براي بقيه
دنيا برود. «شبکه ايران» با پخش فيلم و سريال ايراني در دنيا معرفي شد؛ به
ويژه در کشورهاي عربي و منطقه که فکر مي کردند زنان ايراني در هيچ فعاليتي
نيستند.
وقتي اين همه فيلم هاي سينمايي و سريال که بهترين بازيگران
در آنها هستند، مي ديدند. نگاهشان به جمهوري اسلامي عوض شد. بعدا آي فيلم
انگليسي را راه اندازي کرديم منتها در ستاپ باکس ها زبان دوم نگذاشتند ولي
عربي را گذاشتيم. خيلي از بچه هاي سينما آن زمان اعتراض مي کردند که چون آي
فيلم براي خارج از کشور است شما در داخل نمايش ندهيد. ولي من معتقد بودم
مديريت آي فيلم مديريت خوبي شده.
البته به شبکه اي مرجع براي فيلم و سريال تبديل شد. احسنت. چون حرفه اي اداره شد. ديگر اينکه شبکه HD راه افتاد. انقلاب
ديجيتال در رسانه ملي و افزايش شبکه ها با رويکرد موضوعي و تخصصي و افزايش
توليد به ويژه در حوزه هاي نمايشي و رويکردهاي جديد در آن، تلويزيون را از
رکود نجات داد. خوراک شبکه HD بايد ارزش آن را داشته باشد. برجستگي تصاوير و
لوکيشن ها در فيلم هاي سينمايي و مستندها مي تواند اهميت و زيبايي شبکه HD
را بيشتر مشخص کند. فلسفه مان اين بود چون همه فيلم هايمان که HD نيست و
وقتي در ستاپ باکس يک پهناي باند براي پخش فيلم HD مي دهيد، سه برابر پهناي
باندي است که SD نياز دارد. بنابراين اگر مي خواهيد HD راه بيندازيد و جاي
سه تا را اشغال کند، حتما فيلم هايي که به صورت HD پخش مي کنيد بايد آن
قدر جذابيت داشته باشد که ارزش سه برابر پهناي باند را داشته باشد. وقتي HD
راه افتاد اولين فيلم ها را خودم انتخاب کردم که HD فيلم «صخره نورد»
سيلور استالونه بود. وقتي اين فيلم را HD مي بينيد، لذت ديگري دارد به هر
حالت پروژه بزرگي بود. دو کار ديگر در حوزه نمايشي انجام داديم؛ اول اينکه
مجموعه هاي نمايشي بلند نوآوري کردم که قبلا نبود. مثلا تا آن زمان سريال
هاي ١٢ تا ٣٠قسمتي ساخته مي شد و اگر قرار بود طولاني تر شود ديگر اپيزوديک
بود و دنباله دار نبود. بنابراين به خاطر قوت فيلم نامه ها که با بضاعتش
در سيما سريال هاي ٩٠قسمتي ساخته شد، نظير «رستگاران»، «فاصله ها»،
«دلنوازان»، «نرگس» و «ترانه مادري» بود. اينها سريال هاي بلند با يک قصه
واحد هستند يا يکي از کارهاي خوب در دوره من «شب هاي برره» و «کيميا» بود.
با توجه به بحث کپي رايت، آرشيو فيلم هاي خارجي را چگونه تقويت کرديد؟ در ابتدا از مسئولان درباره تعداد فيلم هاي خوب خارجي دوبله شده يا در حال
دوبله پرسيدم. متوجه شدم همه فيلم ها تکراري هستند. آن زمان آقاي طالب
زاده مسئول خريد خارجي بودند. با وجود نيروي فکري خوبي که بودند نياز بود
که به ايشان کمک کرد. ايشان گفتند ليست فيلم داده ايم که قرار بود بخش خريد
سازمان اين کار را انجام دهد. اما در زمان آقاي کردان بخش خريد تعلل کرده
بود و آقاي لاريجاني گفته بود «سروش» خريداري کند. شبانه با «سروش» تماس
گرفتم و از مدير مربوطه پرسيدم چرا فيلم ها را نخريده اند! بهانه اي آورد
که ناراحت شدم و برخورد تندي کردم و گفتم همين الان پول نقدي آماده مي کنيد
تا طالب زاده سريع به خارج سفر کند که چنين شد و فيلم ها را با کيف
سامسونت خود آوردند و بلافاصله به صورت سه شيفت کار دوبله را شروع کردند تا
دست مان در پخش فيلم باز باشد. بعد از آن هم با بچه هاي شبکه فيلم، آقاي
کرمي و شورا صحبت کردم و متوجه شدم بعضي از فيلم هاي خارجي که پخش مي کنند
کيفيت خوبي ندارند! گفتم چرا نسخه هاي خوب را خريداري نمي کنيد؟ مثلا
«پاپيون»، «موبي ديک» و... کيفيت پاييني داشتند که از قديم در آرشيو بودند.
گفتم چندي قبل با تعدادي از نمايندگان مجلس سفري به چين داشتيم. من و
بهروز افخمي و چند نفر ديگر به فروشگاهي رفتيم که تمام فيلم هاي سينمايي
دنيا را با کيفيت بسيار بالا به شکل دي وي دي و با قيمت ارزان مي فروشد.
فروشگاه دو، سه طبقه بود که هر فيلم محصول آمريکا يا کشورهاي ديگر داشت.
قيمت هر فيلم هم يک دلار بود. تازه روي هر دي وي دي چند آپشن جديد گذاشته
بودند و کلا يک لقمه آماده بود. همان جا من و آقاي افخمي چند فيلم خريداري
کرديم. در فرودگاه هم چون چمدان ها را باز مي کردند، عکس هاي جلد دي وي دي
ها را پاره کرديم. به محض اينکه آقاي کرمي گفت کيفيت فيلم ها عالي اند،
گفتم هر فيلمي که بخواهيد را با قيمت يک دلار تهيه مي کنم. همان زمان با
مسئول دفتر چين صداوسيما، آقاي کوهستاني تماس گرفتم و گفتم همين الان با ١٠
هزار دلار به فلان جا برو و تمام فيلم هاي کلاسيک را خريداري کن و با
چمدان به ايران بفرست. اين را يکي از شاهکارهاي مديريتي خودم مي دانم.
خب، فيلم ها مشکل کپي رايت نداشت؟ خير. چون قبلا فيلم ها را خريداري کرده بوديم منتها کيفيت بدي داشتند که با خريد دي وي دي ها مشکل حل مي شد.
يکي
از دستاوردهاي مديريتي شما سانسور فيلم ها موسوم به «آباژور» بود که در
شبکه هاي مجازي بازتاب هايي زيادي داشته. چگونه به «روتوسکوپي» رسيديد؟ ما ديديم که برخي از صحنه هاي فيلم هاي خارجي تنها مشکلي که دارد لباس
نامناسب بازيگران زن است. گفتيم بايد به دنبال راه حلي باشيم منتها حذف
کردن به نفع فيلم نبود. بنابراين به اين نتيجه رسيديم که از جنس همان لباس
بازيگر براي او لباس طراحي و با کامپيوتر در تک تک نماها وارد کنيم. به
نظرم اين کار با خلاقيت به سرانجام رسيده و حتي نتيجه بخش بوده است.
توانمندي ما در دوبله و روتوسکوپي صحنه هاي غيراخلاقي، امکان بهتري براي
استفاده مردم از فيلم هاي خارجي فراهم کرد.
با وجود
اينکه در دوره رياست جمهوري آقاي احمدي نژاد، صداوسيما به طور کامل از
ايشان حمايت کرد، اما استثنايي هم وجود داشت که آن هم برنامه «نود» و شخص
عادل فردوسي پور بود که با همه حمايت هاي شما از دولت مهرورز، توانست مقابل
آقاي علي آبادي قرار گيرد و او را نقد کند. چرا؟ رمز موفقيت
آقاي فردوسي پور اين است که بر کارش تسلط دارد. خطوط قرمز را هم مي شناسد و
علاقه مند است که برنامه اش هميشه جذاب باشد. بنابراين مديران صداوسيما
جاهايي از او حمايت مي کنند و جاهايي هم سياست هاي مديريتي را به او منتقل
مي کنند و ايشان هم تا جايي که مي تواند اين سياست ها را اعمال مي کند.
آقاي علي آبادي بحثي را با ما سر حق پخش باشگاه ها جلو برد که اشتباه بود.
طبق مصوبه مجمع تشخيص مصلحت نظام در دوره آقاي لاريجاني، صداوسيما که نهاد
دولتي است براي انجام ماموريت هايش اختياراتي ازجمله حق پخش مسابقات ورزشي
دارد و براي پخش مسابقات ورزشي داخلي نبايد پولي را پرداخت کند. اين نکته
در مجلس بحث و در مجمع تشخيص با رياست آقاي رفسنجاني تصويب شد. بنابراين
بعدا هم آقاي لاريجاني در برنامه پنج ساله که به حق پخش اشاره کرده بودند و
در زمان آقاي خاتمي نوشته شد نامه مفصلي به ايشان نوشت و اعتراض کرد که
طبق مصوبه مجمع، صداوسيما هيچ پولي را بابت پخش بازي ها نبايد به ورزش
بدهد. در دوره من اين بحث دوباره مطرح شد منتها من در مقطعي تصميم گرفتم به
ورزش کمک کنم. به آقاي احمدي نژاد پيشنهاد کردم که ما و شما هر کدام پنج
ميليارد هزينه کنيم که وضعيت باشگاه هاي کشور تقويت شود و مشکلي هم براي
پخش نباشد. يک بار اين کار را کردند که منتفي شد. به خاطر اينکه تمام آگهي
هاي دور زمين که رقم بالايي است به خاطر پخش صداوسيماست.
نهايتا با
آقاي احمدي نژاد بحث را جلو بردم. روزي که قطعي شد، به آقاي فردوسي پور
گفتم با آقاي علي آبادي در برنامه «نود» صحبت کن که ايشان پشت خط آمد و اين
خبر را داد و حل شد. آقاي فردوسي پور هميشه منتقد رفتارهاي مديريت هاي
رسمي کشور در حوزه ورزش بوده اند. حتي وقتي آقاي عباسي وزير ورزش شد از
آقاي فردوسي پور ناراحت بود و هميشه به من گله مي کرد. بقيه آقايان هم همين
طور. ناگفته نماند که آقاي هاشمي در دوره معاونت سينمايي و آقاي احمدي
نژاد در دوره رياست سازمان صداوسيما، کمک هاي قابل توجهي به من و در اصل به
مردم کردند.
در برنامه «هفت» زمان آقاي جيراني،
صداوسيما به بحث تعطيلي «خانه سينما» ورود پيدا کرد و با وجود مخالفت هاي
دولت، گزارش تجمع اعتراضي هنرمندان مقابل «خانه سينما» را پخش کرديد. چرا؟ خب، من با بسياري از اهالي سينما دوستي دارم. يادم مي آيد در همان تجمع که
درِ خانه سينما از سوي دادگاه پلمب شده بود، بچه ها گزارش تصويري تهيه
کرده بودند که قبل از پخش به من نشان دادند. در آنجا ديدم عليرضا داوودنژاد
با عصبانيت مي خواهد پلمب درِ خانه را بشکند منتها از آنجا که نمي خواست
غيرقانوني عمل کند، فرياد مي زد يکي من را بگيرد! که کلي خنديدم. در نهايت
به دليل رفاقت ها نگذاشتم آن صحنه پخش شود. چون در صورت پخش ممکن بود طرف
مقابل از آن بهره برداري کند. به هر حالت علايقم به سينما کاملا معلوم است.
جالب است بعد از آن اتفاقات آقاي فرهاد توحيدي، رئيس وقت هيئت مديره خانه
سينما، با دستخط خود نوشتند و با اين جمله کليدي که «در روزگاري که از
منجنيق فلک سنگ فتنه مي بارد» شما دستور پخش تيزر تبريک خانه سينما به
مناسبت روز ملي سينما را در تلويزيون داديد و «الحق که مردانگي را به کمال
رسانيديد»، از من تشکر کردند که من هنوز اين نامه را دارم. چون آن زمان جدا
از تعطيلي خانه سينما، روز ملي سينما هم از تقويم رسمي کشور حذف شده بود.
صحبت
هايي وجود دارد مبني بر اينکه مديران شما بعد از خروج تان از صداوسيما که
همچنان در سازمان باقي ماندند، بلايي سر محمد سرافراز آوردند که نتوانست
کار کند و ناچار شد از سازمان بيرون برود. آيا اين درست است؟ همه آنها عوض شده بودند. بااين حال از خودشان بپرسيد.
زمزمه هاي بازگشت شما به صداوسيما شنيده مي شود. آيا درست است؟ خير.
فعاليت
شما در فضاي مجازي خيلي پررنگ است. به اصطلاح بيشتر قله ها را درنورديده
ايد مثل اينستاگرام، توييتر و حتي در تلگرام دو کانال داريد؛ يکي «خميازه»
که طنز است و ديگري کانال رسمي شما. آيا اين حضور به دليل عضويت تان در
شوراي عالي مجازي است؟ حضور من در فضاي مجازي، ربطي به عضويتم
در شوراي عالي فضاي مجازي ندارد. هرچند نسبت به اين مسئوليت مي تواند مرا
آماده تر نگه دارد. فضاي مجازي حوزه ناشناخته هاست. به همين دليل تصميم
گرفتم از رسانه ملي و رسانه هاي مکتوب فاصله بگيرم و در طول اين سه سال فقط
در حوزه مجازي فعاليت کنم. خوشبختانه تجارب فراواني کسب کردم و به طور
مستمر آن را به علاقه مندان و فعالان اين حوزه در دانشگاه ها، سازمان ها و
ديگر محيط هاي آموزشي و رسانه اي براي نخبگان کشور منتقل مي کنم. زبان فضاي
مجازي زبان خاصي است. «لسان قوم» که در قرآن آمده، امروزه تا حد زيادي به
زبان فضاي مجازي برمي گردد. دوره متن هاي مطول – به جز برخي استثنائات –
سپري شده. فعاليت در فضاي مجازي، ارزان و پرسرعت است. کساني که قدرت توليد
در اين فضا دارند، به راحتي و با قدرت بي بديل مي توانند جامعه بزرگي از
کاربران را تحت تاثير قرار دهند. کار در فضاي مجازي لذت بخش است.
در اين فضا امکان نظارت عمومي آحاد مردم نيز به خوبي فراهم شده. از اينکه
عمر من به اين دوران رسيد و مي توانم از اين پديده عجيب و باورنکردني
استفاده کنم، خدا را شاکرم.
واکنش هاي مثبت و منفي و طنزپردازانه به چاپ کتاب اخيرتان که پست هاي اينستاگرامي شماست، شده. چرا اين کتاب را چاپ کرديد؟ پست هاي اينستاگرامي من محتوامحور است. يکبارمصرف نيست. در بسياري از
زمينه هاي اجتماعي، فرهنگي، سياسي، هنري، ورزشي، علمي و مديريتي اظهارنظر
کرده ام. درواقع اين ٥٠٠ يادداشت به نوعي اعلام مواضع من در اين حوزه هاست.
با وجود اينکه هر کدام از اين پست ها در زمان خود مخاطبان فراواني در فضاي
مجازي داشته، اما تدوين کامل آن به صورت مکتوب مي تواند امکان تمرکز و
مراجعه بهتر را به آنها فراهم کند. اضافه بر اين افراد زيادي که اهل حضور
در فضاي مجازي نيستند و در طول اين مدت به طور پراکنده از طريق ساير رسانه
ها در جريان اين محتوا ها قرار گرفته اند، به طرق مختلف علاقه مندي و نياز
خود را به اين کتاب اعلام کرده بودند. درواقع اين اقدام پل بين فضاي مکتوب و
فضاي مجازي است.
آقاي محمد مهاجري، از نويسندگان قبلي
روزنامه کيهان و خبرآنلاين فعلي، در پست هاي توييتري خود مطالب جالبي
درباره شما مي نويسد. مثلا به علاقه تان با نعلبکي چاي خوردن اشاره کرده يا
اينکه در پستي نوشته بود «مدتي فکر مي کردم رئيس واقعي صداوسيما کيست که
امروز ديدم ضرغامي نوشته، چرا دولت براي اداره رسانه ملي لايحه داده!
فهميدم که او هنوز رئيس است» و... . نظرتان چيست؟ (مي خندد)
آقاي مهاجري خيلي علاقه مند است درباره حواشي کارهاي من تحقيق کند که همه
شيرين هستند و حتي برخي از آنها را در کانال تلگرامي خودم بازنشر مي کنم.