کد خبر: ۱۰۵۰
تاریخ انتشار: ۰۷ شهريور ۱۳۹۷ - ۱۴:۳۰
۲۶ مرداد سالروز آزادی آزادگان سرافراز مان مبارک!
دیروز در مراسم رونمایی از کتاب "جندی مکلف" ، "خاطرات اسارت یک محافظ" که سرگذشت حاج حسین اصغری و با قلم زیبای آقای محسن صالحی خواه است در فرهنگسرای ابن سینا شرکت کردم.

خاطرات شنیدنی آقای حسین اصغری و همچنین آقای مهندس اوحدی دیگر آزاده سرافرازمان و رئیس سازمان فرهنگی و هنری شهرداری و همچنین اجرای زیبای آقای گلریز و سخنرانی عالمانه و شیوای حجت الاسلام و المسلمین آقای ابوترابی جایی برای من باقی نگذاشته بود.

از باب احترام به آن جمع نورانی که همگی از آزادگان و ایثارگران و خانواده بزرگوار آنان بودند چند جمله صحبت کردم که خلاصه ای از آن را در استوری میگذارم.
مطالعه این کتاب ارزشمند، شیرین و خواندنی را به همه شما عزیزان سفارش می‌کنم.



پی‌نوشت:

 "نیمه جان ته گودال افتاده بود حرفهای فرمانده اش در گوشش زنگ میزد اگر اسیر شدی چه؟
جلسات دولت و مجلس ، ملاقات های نخست وزیر و دیدارهای امام در خانه کوچک جماران روی دور تند از جلوی چشمش گذشت. آنقدر اطلاعات داشت که استخبارات عراق برای به دست آوردنش شیره جانش را هم بکشند.

فقط دعا می کرد که خونریزی دست‌ها و پاهای مجروحش کارش را تمام کند. اگر کسی او را از بالای گودال می دید، با آن لباس های پاره پوره و خون آلود، شبیه یک جنازه بی نام و نشان بود، نه یکی از آن پاسدار هایی که محافظ مسئولین رده بالای جمهوری اسلامی بودند."

گزیده ای از کتاب "جندی مکلف" خاطرات دوران اسارت حاج حسین اصغری