مکمل "مدیریت جهادی" ، "اجتهاد مدیریتی" است.
مدیریت
جهادی همواره مورد سفارش و تاکید رهبر انقلاب بوده و در مورد خصوصیات و
ابعاد آن هم بحث و سخن فراوان رفته است، اما به اعتقاد من مسئله ی اجتهاد
مدیریتی که به بعد نظری و تصمیمگیری مدیریتی بر می گردد، کمتر مورد توجه
قرار گرفته است.
اگر خسارت ناشی از تاخیر در انفجار خط آهن به دلیل
تردید در تصمیم گیری مقامات بالاتر درست باشد، اهمیت و نقش اجتهاد در
مدیریت حوادث و رویدادهای مهم بیش از پیش روشن میشود.
همواره تفکر
"آقا، اجازه"! را در پذیرش حرف حق، به ویژه در مواقعی که خلاف رویه جاری
است، نقد کردهام و معتقدم آدم هایی با این خصوصیت اصولا اهل تحول و خلاقیت
نیستند.
ساختار و نظام مدیریتی کشور دارای اشکالات اساسی است از جمله
اینکه به مدیران میدانی خود اجازه نمی دهد که در شرایط خاص که زمان از
اهمیت فوق العاده ای برخوردار است، بر اساس اطلاعات و عقلانیت سازمانی
تصمیم بگیرند.
این ساختار به مدیران اجازه ریسک نمیدهد و ترس از عواقب
یک اجتهاد مدیریتی، باعث میشود تا آنان ترجیح دهند تا مدیران بالاتر
تکلیف آنان را روشن کنند.
حالا اگر مدیران بالاتر به تعطیلات و مرخصی رفته باشند که دیگر واویلاست!
نتیجه آنکه
اولا، مدیران صف و تصمیمگیر باید متناسب با ماموریت ها و جایگاه های سازمانی انتخاب شوند.
ثانیاً، مدیران بالاتر باید به آنان اختیار تصمیم گیری اجتهادی در شرایط ضروری را بدهند.
ثالثا، دستگاه های نظارتی و قضایی باید به جای مچ گیری در مواردی که
مدیران میدانی اقدامات قابل قبول و بموقع انجام داده اند، به دنبال مواردی
باشند که چرا آنان تصمیم بموقع اتخاذ نکرده اند.
همه ارکان نظام باید پشتیبان مدیرانی باشند که در صحنه حاضرند و به دلیل ضرورت عدم فوت وقت، تصمیم گیری به موقع انجام داده اند.
اگر نام ریزعلی خواجوی در تاریخ ماندگار شده، به دلیل همین اجتهاد مدیریتی است!
هرچند که ممکن بود جانش را از دست بدهد و کمکی هم در توقف قطار نکند و هر چند که در لحظات اولیه هم مورد ضرب و شتم قرار گیرد.