تاکنون هیچ اصلاحطلبی نبوده که از این جریان اعلام برائت کند مگر این که خواسته باشد از جریان رقابت درونساختاری کنار رود؛ برای اصولگرایان اما ماجرا متفاوت بوده است. آنها یا به سمت اصلاحطلبی میل کردهاند یا تقیه پیشه کردهاند. یعنی همچنان درون جریان اصولگرایی باقی ماندهاند و از مزایا و رانت این جریان استفاده کردهاند اما ژست مستقل به خود گرفتهاند. به نظر میرسد که گرفتن چنین ژستهایی صرفاً با اهداف سیاسی بوده است. این زیست دوگانه البته از آسیبهای سیاستورزی غیر حزبی در ایران است که به افراد اجازه میدهد بهراحتی منکر هویت سیاسی خود شوند.
نمونههای چنین چهرههایی در جریان اصولگرایی اگر چه نه زیاد ولی به لحاظ وزن سیاسی قابل توجه است؛ آخرین نمونه پرویز فتاح، وزیر نیروی دولت احمدینژاد، رئیس سابق بنیاد تعاون سپاه و رئیس فعلی کمیته امداد که زمانی زمزمه حضورش در انتخابات ریاستجمهوری ۹۶ بسیار جدی شده بود. فتاح دیروز درباره برنامه اصولگرایان برای انتخابات ۹۸ به اعتمادآنلاین گفته است: «من اطلاعی ندارم. چرا این سوال را از من میپرسید. این سوال به من چه ربطی دارد. من مسئول کمیته امداد هستم شما این سوال را از اصولگرایان بپرسید. من و اصولگرایان هیچ سر و سری با هم نداریم. من در آن وادیها نیستم که به این سوال جواب بدهم. من الحمدالله در وادی کمیته امداد هستم و به سؤالاتی دراینباره حتماً پاسخ میدهم.»
این در حالی است که فتاح عضو شورای مرکزی جبهه مردمی نیروهای انقلاب (جمنا) بود؛ همان جبههای که برای انتخابات ریاستجمهوری سال ۹۶ در جریان اصولگرایی شکل گرفت و به محمدباقر قالیباف و ابراهیم رئیسی رسید.» حالا این عضو شورای مرکزی جمنا بهکل منکر این گذشته شده و در پاسخ به چرایی حضورش در جمنا و مقبولیتش میان جمع اصولگرایان، گفته است: «آن موقع هم من به جمنا نرفتم. آنها لطف داشتند.»
مشابه چنین رفتاری را بهتازگی عزتالله ضرغامی هم در پیش گرفته است؛ رئیس سابق صداوسیما در دوران ریاستش بر رسانه ملی کاملاً حامی و مجری تفکرات و برنامههای اصولگرایان بود؛ فردی که بیش از دیگر اصولگرایان این روزها در مظان نامزدی ریاستجمهوری ۱۴۰۰ است اما بهجد چنین قصدی را تکذیب میکند. او سعی میکند در ظاهر خود را فردی مستقل نشان دهد و کنشهایی فردی از خود بروز دهد. نماد آن صبحانههای معروفش با چهرههای سیاسی از راست تا چپ و حتی شخصیتهای معروف غیر سیاسی است. او بارها گفته است که در سیاست تقسیمبندی خود را دارد: «من در سیاست آدمها را به مرد و نامرد تقسیم کردم. تا دلتان بخواهد در اصولگرایان آدم نامرد داریم. یک تقسیمبندی من پرکاری و کمکاری است. برخی سیاستمداران پرکارند برخی کمکار. پست را میگیرند اما همه تفریحات و استخر و خواب و دفتر و… سر جایش است. یعنی اقتضائاتشان سر جایش است.»
او در این راستا گاه دست به انتقادهایی نرم از اصولگرایان هم زده است اما هیچگاه رفتاری از او سر نزده که حاکی از بریدن بند نافش از اصولگرایان باشد. مثلاً گفته است: «اصولگرایان یک تیم پرستاره و به تعبیر فوتبالیها کهکشانی هستند که سالهاست نتوانستند مربی خوبی برای خود دست و پا کنند. در واقع همهشان تشریف دارند! برخی از آنان مدیران قوی و کارآمدی هستند ولی در حاشیه ماندهاند.»
او در توجیه این ادعا که پس چرا او را یک چهره اصولگرا میشناسند، گفته است: «اصلا من اصولگرا نیستم. اصلاً ربطی به اصولگرایان ندارد. اشکال بزرگ ما این است که یک پوست خربزه از ابتدا زیر پای ما انداختهاند که موضع میخواهی بگیری، یا اصلاحطلبی یا اصولگرا.»
نمونه مشخص دیگر این ماجرا محمود احمدینژاد است. اگر چه او بر خلاف همتایان اصولگرایش تقیه پیشه نکرده، بلکه ظاهراً با کنش و منشهایی که از سالهای آخر دولت دوم خود تا به امروز پیش گرفته، زاویههای تندوتیزی با یاران پیشین خود گرفته است. تفاوت رئیس اسبق با دو فرد قبلی این است که آنها حیات و ممات سیاسی خود را تا پیش از رسیدن به قدرت در تقیه پیشهکردن دریافتهاند اما محمود احمدینژاد بعد از رسیدن به قدرت شروع به فاصلهگرفتن از یاران گذشتهاش کرد. اصولگرایان نقشی بیبدیل در حمایت از محمود احمدینژاد در رسیدن به قدرت داشتهاند؛ از همان سال ۸۲ که در قالب جمعیت ائتلاف آبادگران ایران اسلامی او را به شهرداری تهران رساندند و پروپاگاندای بیسابقهای که در دو سال دوران ریاستش بر شهرداری در حمایت از او به کار بردند و از همه توان رسانهای و غیررسانهای خود بهره گرفتند.
ناصر ایمانی، روزنامهنگار و تحلیلگر سیاسی اصولگرا، زمانی درباره این تقیهپیشهکردنهای اصولگرایان گفته بود: «اصولگرایان طیفی وسیع هستند و افکار و خط مشیهای مختلفی در آنها وجود دارد و ممکن است در برخی مقاطع زمانی برخی اعلام کنند ما از این جناح جدا شدهایم و این نشان از توسعه اصولگرایان است. کسی که اصولگرای واقعی است هم ابایی ندارد که بگوید اصولگراست و هم پایبند به آن ارزشهاست که قبولداشتن قانون اساسی، نظام و ولی فقیه را شامل میشود و نمیتوان از این ارزشها جدا شد و شاید آنها اصولگرایی را طور دیگری معنی میکنند»
او درباره احمدینژاد هم گفته بود: «دکتر احمدینژاد رأی خودشان را توسط اصولگراها به دست آورده است. وی ممکن است بگوید که اصولگرا نیست اما این جناح بود که از ایشان حمایت کرد.»
وی ادامه داد: «برخی از آقایان هم که میگویند اصولگرا نیستند، هم با لیست اصولگرایان به مجلس راه یافتند، حالا من نمیدانم اینکه ایشان میگویند اصولگرا نیستند، چه معنایی میتواند داشته باشد». آخرین نمونه آن هم محمدباقر قالیباف نامزد بارها شکستخورده جریان اصولگرایی است. او هم تقریباً شیوه محمود احمدینژاد را به کار برده است. یعنی بعد از بیمهری یاران اصولگرایش تصمیماتی جدید گرفته است. البته او برخلاف رئیس سابق دولت به کل جریان اصولگرایی پشت نکرده است، بلکه سعی در قبضه آن با کنار زدن دیگران دارد. قالیباف با طرح ایده «نواصولگرایی» سعی دارد بدنه مردمی این جریان بهویژه جوانانش را به سمت خود بکشد. او گفته بود که رأس جریان اصولگرایی دچار اشکال و بیتصمیمی شده و اصولگرایی نیاز به پوستاندازی و بازتعریف اهداف و سیاستهای خود دارد. اگرچه به نظر میرسد که ایده قالیباف هم فعلاً در حد بیانیه و پروپاگاندا باقی مانده و نشانههایی مبنی بر جریانسازی جدی برای گرفتن سهم بزرگی از جریان اصولگرایی و تبدیلشدن به لیدر این جریان از سوی او دیده نمیشود.