کد خبر: ۱۸۸
تاریخ انتشار: ۱۵ آبان ۱۳۹۵ - ۱۳:۵۴
خر برفت و خر برفت

- حکایت زیبای "خر برفت و خر برفت" را در منزلش و با لهجه زیبای آذری شنیدم و هرگز فراموش نمی‌کنم.

- صوفی خرش را به صاحب کاروانسرا سپرد و شب را میهان دیگر قلندران شد. ساعتی بعد توطئه کردند و خرش را فروختند و با پولش سور و سات مفصلی راه انداختند و صوفی را با خود همراه کردند! رقص و پایکوبی کردند و می‌خواندند: "خر برفت و خر برفت و خر برفت" ... صبح شد
صوفی که خرش را مطالبه کرد، پاسخ شنید که خرج دیشب از فروش خر تو بود
صوفی با عصبانیت گفت: چرا همان موقع به من نگفتی!؟
گفت: والله آمدم من بارها
تا تو را واقف کنم زین کارها
تو همی گفتی که خر رفت ای پسر
از همه گویندگان با ذوق تر!!!