بسم الله الرحمن الرحیم
أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاء تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا...
(سوره ابراهیم آیه 24-25)
دوست گرامی جناب آقای گنجی
مقاله «دین ستیزی و دین گریزی» جنابعالی را چند روز قبل مطالعه کردم. چند روز پیشتر از آن، بخشهای مختلفی از این مقاله که با عنوان نامه شما خطاب به ریاست محترم مجلس شورای اسلامی در بعضی روزنامهها درج شده بود خوانده بودم. ولی با تجه به مشابهت آن مندرجات با محتوای بسیاری از مقالات و اظهارنظرها که امروز به برکت تفکر «پلورالیسم وارداتی» در نشریات ما فراوان است از کنار آن گذشتم.
اما بهنگامی که کلیت و اصل نامه را مرور کردم1 و سخن و کلام شما را با شواهد مثال چندی از نظرات استاد شهید مرتضی مطهری(اعلی الله مقامه) عجین شده یافتم، احساس عجیبی در من بوجود آمد که به نوعی اینگونه برداشتهای کاملاً سلیقهای و «یکجانبه» از آثار این استاد بزرگ را با توجه به سائر آراء و عقائد ایشان تبیین و تشریح نمایم.
همانگونه که انشاءالله در این نوشته خواهید دید، حساسیت و توجه من مشخصاً در مورد بهرهبرداریهای یکطرفه از آثار استاد شهید میباشد و غرض خاص سیاسی آن پاسخ به این نامه ندارم. البته جناب آقای ناطق نوری که فردی فاضل و دانشمند و آشنا به مسائل اعتقادی اسلام میباشند همواره پاسخگوی اظهاراتشان از جمله درخصوص «دین ستیزی مطبوعات» - در صورت ضرورت – خواهند بود. ولی هدف و غیت نهائی این گفتار انحصاراً اشاره به جامعیت کلام استاد دارد.
در وهله اول برای اینجانب قدری ناراحت کننده بود که شهید بزرگواری مثل مطهری که شهید راه «اسلام راستین» و مبارزه با التقاط» و «بدعت گذاری» در مکتب میباشد اینگونه بعنوان مؤئید اندیشههای جبهه موسوم به «اصلاح طلب» و «تجدیدنظر خواه» معرفی گردد. ولی پس از مدتی از اینکه حتی به این بهانه فرصتی فراهم شود تا مجدداً آثار ارزشمند این استاد عالیقدر در میان جامعه و بخصوص نسل جوان مطرح شود بسیار خرسند شدم.
هنوز کلام امام راحل در مورد ایشان که فرمودند:
«من به دانشجویان و طبقه روشنفکران متعهد توصیه میکنم که کتابهای این استاد عزیز را نگذارند با دسیسههای غیراسلامی فراموش شود...»2
در افکار و اذهان نسل اقلاب باقی است که متأسفانه حرکت وسیعی از طرف ایادی فرهنگی دشمن در جهت فراموشی آثار و آراء و عقاید این شخصیت بزرگ، که به تعبیر امام(ره) بیاستثناء خوب و آموزنده است، شروع شده است.
امروز موج نوی در بیان و تبلیغ تفکرات بعضی علماء غرب، به طور گسترده در میان فرهنگ ما ایجاد شده که گوئی تا تأیید امثال «الوین تافلر» و «ساموئل هانتینگتون» و «کارل پوپر» و آوردن شاهد مثال از کتابهای «موج سوم» و «برخورد تمدنها» و «جامعه باز» و... که برای حضرات حکم وحی منزل و آیات قرآنی را دارد، در مقالهای نباشد مقبول نمیافتد!
متأسفانه در عصر کنونی قدر و منزلت این متفکر بزرگی و آثار ارزشمند او به دلایل مختلف مهجور مانده و میرود تا با دسیسههای گوناگون به فراموشی سپرده شود.
پس این اتفاق را به فال نیک گرفته و آن را موهبتی خدایی میدانم تا به این بهانه بار دیگر آراء ارزشمند استاد در میان جوانان مطرح گردد.
هر قدر این بحث طولانیتر و پردامنهتر گردد ثمرات و نتایج ارزشمند آن مفیدتر خواهد بود.
در مقاله موردنظر ضمن بیان «بیست و شش» مورد از جملات استاد شهید مجموعهای از اعتقادات نویسنده محترم از قبیل جایگاه روشنفکران، اصلاح فکر دینی، تعلیمات لیبرالیستی در تعالیم اسلامی، ضرورت آزاداندیشی، تساهل و تسامح، تحول نظریه ولایت فقیه! آزادی و اختناق، استفاده ابزاری از دین، کلیسا، خشونت و... مورد تأیید و تأکید قرار گرفته است.
البته ذکر پارهای مسائل در خصوص آقایان مجتهد شبستری، منتظری و کدیور در آن مقاله به جهت خارج بودن از موضوع بحث اینجانب مورد تعریض قرار نمیگیرد، که اگر ضرورت ایجاب کند در این خصوص هم نظراتم را برای شما خواهم گفت.
جناب آقای گنجی!
مجموع تفکرات و آراء یک اندیشمند برجسته، بخصوص در قلمرو دین، مشابه «سوپرمارکت» نیست که خریدار مطابق سلیقه شخصی خود هر کالایی را که میپسندد اختیار کند و به سایر کالای موجود دیگر بیاعتنا باشد. امروز علم مدیریت هم نگرش سیستمی را از جمله اصول اولیهای میداند که بیتوجهی به آن باعث انحراف و دوری از اهداف اولیه میگردد.
چگونه میشود شهید بزرگواری، که قلم به دست نگرفت الا با هدف تبیین صحیح و دقیق اعتقادات اسلامی و پاسخگویی به شبهات نسل جوان و افشای توطئههای دین ستیزان و منافقان و روشنفکران تازه به دوران رسیده، ترویج کننده و تئوریپرداز تفکراتی از این دست معرفی شود؟!
استاد خود در این رابطه چنین میگوید:
«در پاسخ به این روشنفکران محترم باید عرض کنیم اولاً اسلام در ذات خود یک «حقیقت» است نه یک «مصلحت». یک «هدف» است نه یک «وسیله». و تنها افرادی میتوانند از این منبع انرژی اجتماعی بهرهگیری نمایند که به اسلام به چشم «حقیقت» و «هدف» بنگرند نه به چشم «مصلحت» و «وسیله».3
او ضمن احترامی که همواره برای متفکرین، دانشگاهیان و روشنفکران جامعه قائل است نمیتواند ناراحتی و کدورت قبلی خود را از اینگونه روشنفکران مخفی نگه دارد و اشاره میکند که:
«هر مدعی روشنفکری که چند صباح با فلان پروفسور صبحانه صرف کرده است! قادر خواهد بود اسلام راستین را از اسلام دروغین باز شناسد و به سود جامعه از آن استفاده نماید؟... متأسفانه باید عرض کنم که این روشنفکران محترم کمی دیر از خواب برخاستهاند!، زیرا متولیان قدیمی این منبع عظیم حرکت و انرژی نشان دادند که خود طرز بهرهبرداری از این منبع عظیم را خوب میدانند و بنابراین فرصت «خلع ید»! به کسی نخواهند داد!!»4
جنابعالی با بیان جملهای از استاد در خصوص مقایسه «اشاعره» و «معتزله» و رودرروئی معتقدین به «سنت پیامبر» و «روشنفکران ضدسنت» و بیان استاد در مظلومیت روشنفکران و متهم شدن آنان در میان عوام نتیجهگیری میکنید که «اصلاح طلبان» و «روشنفکران» امروز هم مظلوم واقع میشوند.
در حالی که بحث «تجددگرایی» از جمله بحثهای اساسی و مهمی است که بارها استاد شهید متعرض آن شده و سخن و کلام محکم فراوان در این ارتباط دارند از جمله:
«از نظر اینگونه افراد، چون عصر، عصر فضایت، دیگر نمیتوان هواپیما را گذاشت و الاغ سواری کرد!، برق را گذاشت و چراغ نفتی روشن کرد!، کارخانههای عظیم ریسندگی را گذاشت و با چرخ دستی نخ ریسی کرد!، ماشینهای غول پیکر چاپ را گذاشت و دستنویس کرد!، زیرا همه اینها پدیده قرن ما میباشند و اگر نکنند به عصر الاغ سواری برگشتهاند!!»5
متأسفانه خودباختگی روشنفکران در مقابل مظاهر تمدن جدید، بعضاً آنقدر گسترده میشود که جز بدبختی و تلاشی فرهنگ خودی چیزی به ارمغان نمیآورد. استاد این عارضه مخرب را با نام «پدیده قرن» معرفی مینماید:
«کلمه پدیده قرن چه افراد بسیاری از بدبخت و چه خانوادههای بیشماری را متلاشی نموده است.»6
امروزه مقابله دائمی بین «سنت» و «مدرنیته» با برپایی انواع سمینارها، نکوداشتها و میزگردهای روشنفکرانه، اشاعه و تبلیغ شده و به بهانههای مختلف از جمله «مقتضیات زمان» و پیشرفت «علوم و تکنولوژی»، سعی فراوان در کم رنگ کردن اصول و اعتقادات اصیل اسلامی و باورهای اصولی جامعه دینی میشود.
استاد شهید ضمن بیان این خطر بزرگ، یکی از مسئولیتهای رهبری نهضت را جلوگیری از این افت مخرب میداند:
«به هر حال تجددگرایی افراطی، که هم در شیعه وجود داشته و دارد و هم در سُنی، و در حقیقت عبارتست از آراستن اسلام به آنچه از اسلام نیست، و پیراستن آن از آنچه اسلام هست، به منظور رنگ زمان زدن و باب طبع زمان کردن، آفت بزرگی برای نهضت است و وظیفه رهبری نهضت است که جلو آن را بگیرد.»7
خوشبختانه رهبر معظم انقلاب همواره و به ویژه در مواقع حساس، خطرات روشنفکری بیمار در عرصههای سیاست، مطبوعات، فرهنگ، هنر و... را برای جامعه و بخصوص نسل جوان روشن کردهاند. هشدار اخیر معظمله درخصوص بیمبنا بودن بحث علیه «نظارت استصوابی» از جمله آنهاست. بحثهایی که در نهایت راه نفوذ بیگانگان و فرصت طلبانی را همواره میکند که در طول تاریخ از این طریق لطمات جبران ناپذیری به اسلام و نهضت اسلامی وارد ساختهاند.
همخوانی و هم اندیشی و مقایسه کلام «رهبر» و بیان «استاد» در این خصوص بسیار زیبا و قابل توجه است. رهبر معظم انقلاب میفرمایند:
«جنجال علیه نظارت استصوابی یکی از مباحث بیمبنا و بیریشه است که با هدف تضعیف شورای نگهبان و نفوذ دادن عناصر مخالف با اسلام و امام و نظام در ارکان قانونگذاری کشور انجام میشود و این بلائی است که در یک دوره، بر سر علمای طراز اول آوردند و تصور میکنند که امروز هم میتوانند همان بلا را بر سر شورای نگهبان بیاورند.»8
استاد شهید در همین رابطه و بیان همین خطر و هشدار به انقلابیون درخصوص رخنه فرصتطلبان اینگونه میفرمایند:
«رخنه و نفوذ افراد فرصت طلب در درون یک نهضت از آفتهای بزرگ هر نهضت است. وظیفه بزرگ رهبران اصلی این است که راه نفوذ و رخنه اینگونه افراد را سد نمایند. هر نهضت مادام که مراحل دشوار اولیه را طی میکند سنگینیش بر دوش افراد مؤمن مخلص فداکار است. اما همینکه به بار نشست و یا لااقل نشانههای «بار دادن» آشکار گشت و شکوفههای درخت هویدا شد، سروکله افراد فرصت طلب پیدا میشود. روز به روز که از دشواریها کاسته میشود و موعد چیدن ثمر نزدیکتر میگردد، فرصت طلبان محکمتر و پرشورتر پای علم نهضت سینه میزنند تا آنجا که تدریجاً انقلابیون مؤمن و فداکاران اولیه را از میدان به در میکنند.»9
با نیم نگاهی به دهها مقاله و سخنرانی و مصاحبه با رادیوهای بیگانه که همه روزه توسط این افراد فرصتطلب صورت میگیرد، به تدریج برای خود آنها هم این شبهه ایجاد شده که واقعاً از دیگران مسلمانتر و انقلابیترند! این دایههای دلسوزتر از مادر که مرتباً برای مصائب انقلاب اشک تمساح میریزند و نگران سعادت آینده ملت ایران هستند یقیناً به چیزی کمتر از نابودی کل انقلاب و نهضت اسلامی راضی نمیشوند.
استاد بزرگوار در این رابطه میفرمایند:
«میگویند انقلاب فرزند خور است. گوئی خاصیت انقلاب این است که همینکه به نتیجه رسید فرزندان خود را یک به یک نابود سازد. ولی انقلاب فرزندخور نیست. غفلت از نفوذ و رخنه فرصت طلبان است که فاجعه به بار میآورد.»10
استاد شهید وقتی از همین زاویه یعنی «سنت» و «مدرنیته» به مسأله رهبری مینگرد، در کنار همه خصلتهای رهبری که حاکی از «روزآمد» بودن او دارد و با عبارات گوناگون این واقعیت را بیان کرده است، موضعگیری بسیار صریح و روشنی دارد:
«کدام رهبری توانسته است مانند همین رهبری سنتی موج بیافریند و حرکت خلق کند؟ در این صد ساله اخیر، که از قضا دوره «فرنگ رفتهها و روشنفکران متجدد ضد سنت» است، کدام رهبری غیرسنتی توانسته است یک دهم رهبری سنتی جنبش بوجود آورد؟»11
در کنار همه این هشدارها، استاد شهید آگاهی و بیداری مردم و تجربه تاریخی آنان از نیرنگهای فرصتطلبان را بسیار امیدوارکننده توصیف میکند:
«گمان میکنم وقت آن رسیده است که مردم مسلمان دیگر فریب این نیرنگها را نخورند، قوه نقادی مردم کم و بیش بیدار شده است و تدریجاً میان مظاهر پیشرفت و ترقی که محصول شکفتن نیروی علمی و فکری بشر است و میام مظاهر فساد و انحراف هر چند از مغرب سرچشمه گرفته باشد فرق میگذارد.»12
رهبر معظم انقلاب هم در ادامه همان سخنرانی درخصوص نفوذ عناصر مخالف نظام و اسلام و امام هم در ادامه همان سخنرانی درخصوص نفوذ عناصر مختلف نظام و اسلام و امام در ارکان قانونگذاری کشور و تضعیف شورای نگهبان میفرمایند:
«... اما آنها در خطا و اشتباه به سر میبرند و به طور قطع و یقین چنین چیزی تحقق نخواهد یافت.»13
در مورد مسأله «ولایت فقیه»، جنابعالی با بیان جملاتی از دو کتاب «پیرامون انقلاب اسلامی» و «پیرامون جمهوری اسلامی» درخصوص وظیفه هدایتی و ارشادی روحانیت و نحوه انتخاب فقیه و عدم اشغال پستهای دولتی توسط آنان و مطاوعت مشروع و منصب ولایت ایدئولوژیکی، نتیجه گرفتهاید که مرحوم مطهری بمانند آقایان حائری یزدی و منتظری طرفدار تحول نظریه ولایت فقیه به وکالت فقیه! و انتخاب توسط مردم و محدود کردن اختیاراتش به صرف نظارت ایدئولوژیک! میباشد.
نتیجه غائی هم اینکه چون امام ایشان را «فیلسوف و فقیه عالی مقام» میدانستند که همه آثارشان بدون استثناء خوب است! پس آن ولایتی که امام در ابتدای کتاب «ولایت فقیه»شان مطرح میکنند که «تصورش موجب تصدیق است»14 را میبایست در بایگانی انقلاب گذاشت و نظریه جدید «تحول»! را که با «تجدد» و «مدرنیته» امروز سازگاری بیشتری دارد را فعلاً قبول کرد. (جمله آخر نتیجهگیری من میباشد.)
در مقوله پذیرفتن پستهای دولتی بد نیست نقش و جایگاه روحانیت را از این منظر در شرایط فعبلی کشور مجدداً ارزیابی نماییم.
در مورد قوه مجربه و اعضاء محترم هیئت وزیران مجموعاً 4 شخصیت روحانی وجود دارد! یقیناً رئیسجمهور محترم، جناب آقای خاتمی که در مقاله موردنظر بعنوان پرچمدار قرائت انسانی و عقلانی و رحمانی از دین معرفی شدهاند، از جمله روحانیون مورد اعتراضی که به توصیه مرحوم مطهری بیاعتنایی کردهاند نیست!
درخصوص «قوه مقننه» هم علیرغم سنخیتشان «تقنین» در نظام اسلامی با جایگاه روحانیت و «عدم شاخصه اجرایی» این مسئولیت، همواره اعضاء غیرروحانی مجلس بیشتر بودهاند.
ضمن اینکه نظام پارلمانی کشور یک نظام کاملاً دمکراتیک بوده که با نمایندگان آراء مستقیم مردم، انتخاب شده و هیچ محدودیتی در این ارتباط وجود ندارد.
و اما در مناصب «قوه قضائیه» در عین لزوم و ضرورت بلاشک درخصوص حضور اسلام شناسان و کارشناسان علوم قضائی اسلامی در این جایگاهها که سنخیت زیادی با علماء و فضلا و روحانیت دارد، مشاهده میکنید اکثریت مسئولان، قضات و بدنه فکری و اجرائی دستگاه قضائی کشور از غیرروحانیون و حتی از زنان میباشند.
علیرغم همه توضیحات فوق، ادامه نظرات استاد شهید ذیل این نظریه، که متأسفانه از نظر و دیدگاه جنابعالی مغفول مانده، قابل توجه است:
«البته این به معنی تحریم نیست، به معنی پیشنهاد است. ممکن است یک وقتی ضرورت ایجاب بکند که یک فرد روحانی معینی، چون کس دیگری نیست، یک پست دولتی را اشغال کند، دیگر نمیگوییم چون بر روحانیون تحریم شده، نباید چنین بشود. مثلاً پست وزارت آموزش و پرورش...»15
در مورد مسأله حکومت اسلامی و اصل نظریه «ولایت فقیه» و مقایسه نظرات آقایان با یکدیگر، به جنابعالی که طرفدار نظریه «تحول» و «پویایی» و «تفکر دینامیکی» بجای «جمود» و «ایستائی» و «تفکر استاتیکی» هستید. توصیه مینمایم همواره نظریه نهایی و اخیر اندیشمندان ملاک اعتقادی آنان است. خصوصاً اگر آن نظر قضاوتی و مربوط به افراد حقیقی باشد! در این خصوص حتی حضرت امام (قدس سره)، نیز مستثنی نیستند.
استاد شهید در باب ضرورت حکومت اسلامی و جریان نهضت اسلامی مردم ایران میگویند:
«در صدر برنامه نهضت روحانیت ما مسأله «حکومت اسلامی» مطرح است. در صورتی که در جنبشهای دیگر این مسأله یا اصلاً مطرح نبوده است و یا اگر بوده است به این صراحت مطرح نبوده است. این هدف در صدر همه هدفهای نهضت روحانیت ما قرار گرفته است.»16
در ادامه این بحث شبهه علت «عدم تشکیل حکومت اسلامی» و حتی طرح صریح آن توسط فقها و علماء طراز اول سلف و یا پرداخت کمتر به مقوله «ولایت فقیه» از سوی آنان که این روزها هم زیاد مطرح میشود را مورد توجه قرار داده و اینگونه پاسخ میدهد:
«امروز رهبری روحانیت در اثر تجربههای زیاد و طولانی به همین نتیجه که گفتم رسیده است و معتقد است که تا آن اساس درست و اصلاح نشود و در حقیقت تغییری بنیادین در تشکیلات اجتماعی بوجود نیاید کوشش برای تأمین سایر هدف ما به نتیجه نمیرسد و در حقیقت باید گفت بیمورد است.»17
بنابراین اساس استدلال حضرت امام(ره) درخصوص «ولایت فقیه» یعنی «ضرورت تشکیل حکومت جهت اقامه دستورات الهی» به نحو بسیار روشن و صریح در کلام استاد شهید متجلی میباشد.
همینجا عمق انحراف کسانی که اصول پوسیده دمکراسی غربی را سیاه مشق کرده و معتقدند همه چیز باید به رأی و نظر مردم گذاشته شود، حتی میزان «اسلامیت نظام»! آشکار میشود.
استاد شهید ما در همین رابطه چنین میگوید:
«کلمه «جمهوری»، شکل حکومت پیشنهاد شده را مشخص میکند و کلمه «اسلامی» محتوای آن را... یعنی پیشنهاد میکند که این حکومت با اصول و مقررات اسلامی اداره شود...»18
و در ادامه این بحث و درخصوص نقد افراد مرعوبی که فکر میکنند داشتن یک ایدئولوژی با اصول دمکراسی سازگاری ندارد، میفرمایند:
«اما اشتباه آنها که این مفهوم را «مبهم» دانستهاند! ناشی از این است که حق حاکمیت ملی را مساوی با نداشتن مسلک و ایدئولوژی و عدم التزام به یک سلسله اصول فکری درباره جهان و اصول عملی درباره زندگی دانستهاند. اینان میپندارند که اگر کسی به حزبی، مسلکی، مرامی و دینی ملتزم و متعهد شد و خواهان اجرای اصول و ضوابط آن گردید، آزاد و دمکرات نیست! پس اگر کشور اسلامی باشد، یعنی مردم مؤمنی و معتقد به اصول اسلامی باشند و این اصول را بیچون و چرا بداند، دموکراسی به خطر میافتد.»19
جناب آقای گنجی!
شما بهتر از من میدانید که امروزه به بهانههای مختلف از جمله ارج گذاری به مقام و منزلت زن، نویسندگان معاند با اندیشه فمنیستی و در نشریات متنوع مدافع زنان! تلاشهای موذیانه و مخربی را در جهت نابود کردن احکام مسلم اسلامی صورت میدهند، حتی در یکی از روزنامهها، قوانین صریح و یقینی اسلامی موردنظرخواهی خوانندگان محترم! قرار میگیرد.
استاد شهید در این خصوص کلام و سخن فراوان دارند. از جمله:
«مردم سرزمینهای اسلامی بیش از پیش به ارزش تعلیمات اسلامی پی بردهاند و تشخیص دادهاند یگانه فلسفه مستقل زندگی آنها اسلام و مقررات اسلامی است و با هیچ قیمتی آن را از دست نخواهند داد.»20
جالب توجه این است که این عبارات و بحثهای مفصل مشابه در کتاب «نظام حقوق زن در اسلام» میباشد. گوئی استاد شهید ما میدانستهساند که یکی از محورهای مهم حمله به قوانین مسلم اسلامی از این طریق میباشد.
در همین کتاب و در جای دیگری میفرمایند:
«مردم مسلمان پی بردهاند که تبلیغ علیه قوانین اسلامی جز یک نیرنگ استعماری نیست».21
استاد شهید ضمن تأکید فراوان بر حفظ قوانین و مقررات اسلامی و مقابله با هرگونه روشنفکری و بدعتگذاری دراین خصوص بر ویژگی رهبری نهضت که بایستی با این قوانین آشنایی کامل داشته و در نهایت آن را حفظ نماید، تأکید مینماید:
«بدیهی است، افرادی میتوانند عهدهدار چنین رهبری بشوند که در متن فرهنگ اسلامی پرورش یافته باشند و با قرآن و سنت و فقه و معارف اسلامی آشنایی کامل داشته باشند و از این رو تنها روحانیت است که میتواند نهضت اسلامی را رهبری نماید.»22
واضح است اینگونه رهبری که ریشه در عمق اعتقادات و فطرت مردم مسلمان و آگاه ایران قرار دارد حکمش مطاع و فرمان او برای همه ملت ایران نافذ است. مردم با عشق و خلوص و «قربۀ الی الله» در جهت ارشاداتش حرکت میکنند و از ایثار جان و بذل همه هستی خود واهمهای ندارند. همانگونه که در جریان پیروزی انقلاب و جنگ تحمیلی شاهد آن بودیم در این خصوص استاد شهید کلام جالبی دارند:
«وقتی که ملتی خالص و مخلص به دنبال رهبری خالص و مخلص حرکت کند، تمام قدرتهای دنیا، استعمار سیاهش و استعمار سرخش، چپش و راستش، غربیش و شرقیش، هم قیام بکنند، محال ممتنع است که از عهده او برآیند.»23
شهید مطهری قاطعیت در اجرای احکام اسلامی و اجتناب از هرگونه تبعیض و همچنین تأثیرپذیری از بزرگان و گروههای فشار را از ویژگیهای مهم رهبری اسلامی میدانند و در این خصوص شاهد مثال فراوان از تاریخ اسلامی ارائه میکنند. از جمله:
«پیامبر اکرم(ص) در فتح مکه وارد مکه شدند. زنی از اشراف قریش دزدی کرده بود و به حکم قانون اسلام، بایستی دست دزد بریده شود و این زن وابسته به اشراف قریش بود. توصیهها و وساطتها شروع شد. یکی آمد گفت یا رسول الله! این زن، دختر فلان شخص است، از او صرف نظر کنید، اگر دست این زن قطه شود، آبروی یک فامیل محترم از بین میرود. حضرت فرمودند: محال است، من نمیتوانم قانون اسلام را معطل کنم. اگر این زن وابسته به فامیل اشرافی نمیبود. همه شما میگفتید: بله، دزد است! و بایستی مجازات شود و حال به دلیل اینکه این زن، وابسته به اشراف قریش است و آبروی یک فامیل اشرافی از بین میرود. من او را مجازات نکنم؟! هرگز! قانون خدا تعطیل بردار نیست. و ابداً شفاعتها را نپذیرفتند، هرگز در مسائل اصولی، سازش نشان نمیدادند. در حالتی که در مسائل شخصی فوق العاده نرم و مهربان و با عفو و گذشت بودند.»24
برخورد بسیار قاطع حضرت امام(ره) درخصوص مصاحبه رادیویی خانمی که «اوشین» را به جای حضرت فاطمه(س)، الگوی امروز زنان معرفی کرد! و همچنین حکم تاریخی معظم له در خصوص سلمان رشد مرتد بیان از حقانیت رهبری نهضت اسلامی دارد.
استاد شهید ما، حکومت اسلامی با ویژگی «قاطعیت رهبران» آن در اجرای حدود الهی را، حتی برای مردمی که تحت مجازات اسلامی قرار گرفتهاند را خشک و غیرقابل پذیرش تلقی نمیکند و میزان محبت و عشق وافر مردمی که سایه حدود الهی را بر خود پذیرفتهاند را عامل مهمی در تشکیل و بقای حکومت اسلامی میداند. مثال زیر یکی از این نمونههاست:
«مردی است از دوستان امیرالمؤمنین، با فضیلت و با ایمان، متأسفانه از وی لغزشی انجام گرفت و بایست حد بر وی جاری گردد.»
امیرالمؤمنین پنجه راستش را برید، آن را به دست چپ گرفت، قطرات خون میچکید و او میرفت، ابن الکواء خارجی آشوبگر، خواست از این جریان به نفع حزب خود!! و علیه علی استفاده کند، با قیافهای ترحم آمیز جلو رفت و گفت دستت را کی برید؟ گفت: پنجهام را برید سید جانشینان پیامبران، پیشوای سفیدرویان قیامت، ذیحق ترین مردم نسبت به مؤمنان، علی بن ابیطالب، امام هدایت... پیشتاز بهشتهای نعمت، مبارز شجاعان، انتقام گیرنده از جهالت پیشگان، بخشنده زکات... رهبر راه رشد و کمال، گوینده گفتار راستین و صواب، شجاع مکی و بزرگوار با وفا!
ابن الکواء گفت: وای بر تو! دستت را میبرد و اینچنین ثنایش میگویی؟
گفت: چرا ثنایش نگویم؟ و یحال اینکه دوستیش با گوشت و خونم در آمیخته است؟!
به خدا سوگند که نبرید دستم را جز به حقی که خداوند قرار داده است.»25
جناب آقای گنجی!
جنابعالی با بهرهبرداری از چند جمله استاد شهید در منابع پیش گفته مواردی را در باب آزادی تفکر و عقیده نتیجه گیری کردهاید که بایستی عرض کنم مجموعه تفکرات و جهان بینی استاد شهید در این مقوله چیز دیگری است. ابتدا در مورد فرق «آزادی فکر» و «آزادی عقیده» کلام استاد را مرور میکنیم:
«در اسلام آزادی تفکر هست و آزادی عقیدهای که بر مبنای تفکر درست شده باشد. اما آزادی عقیدهای که مبنایش فکر نیست هرگز در اسلام وجود ندارد. آن آزادی معنایش آزادی بردگی است. آزادی اسارت است. آزادی زنجیر در دست و پا قرار دادن است. بنابراین حق با انبیاء بوده است نه با روشی که دنیای امروز میپسندد.»26
استاد شهید بیان دیگری هم در این رابطه دارد که میگوید:
«آزادی فکر را با آزادیی اغفال و آزادی منافق گری و آزادی توطئه کردن که نباید اشتباه بکنیم.»27
اما در این مقوله، به اعتقاد من رساترین کلام استاد در باب جلوگیری از «ذوق زدگی» در مقوله آزادی بیان! و ضرورت کنترل جریان فرهنگی که روح و روان جامعه و نسل جوان را از خود سیراب میکند، تفسیر ایشان ذیل آیه «فلینظر الانسان الی طعامه»28 میباشد.
بحث فوق که در نوار سوم از تفسیر سوره مبارکه «عبس» مطرح شده، برخلاف اکثر دروس قرآنی ایشان که از نوار پیاده و به صورت کتاب به بازار عرضه شده، متأسفانه هنوز به صورت مکتوبی درنیامده است. لااقل بنده هنوز ندیدهام. لذا مجبور شدم نوار مربوطه را مجدداً پس از 17 سال استماع نمایم. حقیقتاً سخن این مرد بزرگ را بدور از هرگونه «مرعوبیت رائج» و «رعایت وسواس در کلام» و یا حفظ حرمت «حداقل اصول روشنفکری» بسیار صریح و راهگشا و نافذ یافتم.
اولین فراز از این بحث درخصوص «کتب ضلال» را با هم مرور میکنیم:
«در فقه اسلامی مسألهای مطرح است بنام «کتب ضلال». یعنی کتابهایی که مایه گمراهی مردم میشوند. فقه اسلامی میگوید کتابهایی که مایه گمراهی مردم میشوند، خرید و فروش آن جایز نیست. نگه داشتنش هم جایز نیست، مگر برای افرادی که قدرت علمی و قدرت انتقادی دارند. یعنی کسانی که قدرت تجزیه و تحلیل دارند.»29
استاد شهید پس از طرح مسأله کتب ضاله، اعتراض طرفداران آزادی! را مطرح میسازد:
«یک عدهای میگویند که آقا این برخلاف اصل آزادی است! باید افراد آزاد باشند هر کتابی را بخوانند. اختیار با خودشان است! اینکه فقه اسلامی میگوید کتب ضلالب را نباید خرید و فروش کرد و نباید نگه داشت، مگر افرادی که صلاحیت علمی دارند، با اصل آزادی منافات دارد! با اصول «کلی حقوق» بشر! منافات دارد»30
مرحوم مطهری پس از طرح سخنان مدعیان آزادی، یکبار دیگر معنای واقعی آزادی تفکر و همچنین جایگاه اکثریت مردم در این رابطه را توضیح میدهد:
«آن آزادی که از حقوق بشر است آزادی تفکر است. آزادی تفکر یعنی انسان باید آزاد باشد در فکر کردن. اساساً انسان دینش و ایمانش هم هیچ وقت، پایهاش محکم نمیشود مگر آنکه اصول عقاید خودش را از روی استدلال و برهان و اندیشیدن صحیح بدست آورده باشد. اما اکثریت مردم آنچه را که بعنوان یک غذای روحی وارد میکنند از غربال تفکر بیرون نمیآید والا خود قرآن میفرماید:
الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أحْسَنَهُ أوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأوْلَئِكَ هُمْ أوْلُوا الْألْبَابِ
اگر کسی این غربال روحی و فکری را داشته باشد، که هر چه داخل آن ریخت غربال کند و سنگریزهها را دور بریزد و گندمهای خویش را نگه دارد، این شخص هر کتابی را میتواند بخواند. هر سخنی را میتواند گوش کند. اشکال ندارد»31
استاد شهید در ادامه این بحث مهم و زیبا، ضمن مقایسه مسئولیت رهبران جامعه، نسبت به مردم خود با مسئولیت والدین نسبت به فرزندان، این استدلال را یک منطق محکم و فطری ارزیابی میکند.
«یک عده افراد هستند، هر چه که جلویش بگذاری، غربال ندارد. اساساً همه را یکجا میبلعد!! مثل بچه کوچک! مثلاً فرض کنید شما یک ماهی را به یک آدم بزرگ دهید. آن را باز میکند. استخوانهایش را که توی گلو گیر میکند! جدا میسازد و گوشتش را میخورد.
اما شما اگر به یک بچه دو ساله یا چهارساله که تازه غذاخور شده بدهید، سهلقمهاش را بخورد، فریادش بلند میشود. بعد میبینید که استخوان ماهی توی گلویش گیر کرده و باید برود با عمل جراحی بیایند از گلویش دربیاورند! پس این است! اکثریت مردم مجذوب یک سلسله افکار و اندیشهها میشوند بدون آنکه قدرت تجزیه و تحلیل داشته باشند. پس رهروان و رهبران جامعه باید با کمال حسن نیت غربال کنند، مثل یک پدر و مادر و یا مادری که میخواهد به بچهاش ماهی بدهد، سپس غربال شده را در اختیار (جامعه) قرار دهند.»32
جناب آقای گنجی!
فکر نمیکنم مواردی که ذکر شد قبلاً در جایی دیده باشید والا ملاحظه میفرمایید بین بیان جامع استاد با مواردی که حضرتعالی نقل و نتیجهگیری کردهاید – و همه آن نقلها هم صحیح است - زمین تا آسمان تفاوت دارد! حق بدهید برای یک جوان علاقمند به آراء این متفکر استثنائی تاریخ معاصر، که میخواهد بدون هرگونه پیش ذهنیتی از افکار و نظرات استاد استفاده کند لزوم جامع نگری تا چه اندازه اهمیت دارد. استاد شهید حتی در مورد مسأله «آزادی خواهی» که در نگاه اول ربطی به دیدن ندارد، صبغه الهی و دینی داشتن آن را مهمترین ویژگیاش میداند و نوع رهبری دینی جامعه و ارشادات او در این خصوص را اصلیترین الگو تلقی مینماید. دقت فرمایید:
«مسأله آزادی و آزادی خواهی در جامعه با شدت مطرح بود. با این حال چندان تأثیری در حال مردم نداشت! ولی وقتی همین مسأله از زبان رهبر مطرح شد، یعنی کسی که رهبر دینی و مذهبی است، مردم برای اولین بار دریافتند، که آزادی یک موضوع صرفاً سیاسی نیست. بلکه بالاتر از آن یک موضوع اسلامی است. این نکته روشن شد که یک نفر مسلمان باید آزاد زیست کند و باید آزادی خواه باشد.»33
البته در مقوله «آزادی»، استاد شهید سخنهای فراوانی دارند که آشنایی و بررسی همه آنها، جهت درک تفکر کلی استاد در این زمینه لازم و ضروری است. بیانات ایشان ذیل آیه شریفه «قد الح من زکیها»34 یکی از جالبترین آنهاست. آنجا که استاد، آزادی واقعی انسانی را آزادی از بند «هوس و هوس» و «شهوات درونی» میداند و ثابت میکند تا وقتی بشریت اسیر این «غول درونی» است، «آزادی بیرونی» برای او مفهومی ندارد.
غلام همت آنهم که زیر چرخ کبود زهر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
«بشر در میان این همه آزادیهایی که دارد احتیاج به یک آزادی معنوی دارد. مرتباً میگوید: آزادی! آزادی! قبول است! ولی آیا بشری که در ناحیه معنویت خود آزاد نیست؛ اصلاً ممکن است برای آزادی اجتماعی مجال بدهد. این حرف بیهودهای است که دنبال آزادیی اجتماعی برویم بدون آنکه بشر را در ناحیه معنویت خود آزاد کرده باشیم.»35
و اما در خصوص موضوعاتی از قبیل تساهل و تسامح و بحث رعایت سلیقه در دین و نسبیت قوانین و عدم وجود قدسیت در قلمرو دین و مسائلی از این دست، توضیحات ذیل را خدمت شما مطرح میکنم.
اولاً در باب تساهل و تسامح، استاد شهید فقط در یک مورد ضمن بیان حدیث نبوی مربوطه نظر خود را در این خصوص ابراز میدارند. این رأی ناظر به این است که «دین امری است عملی و غیرعملی نمیباشد»!، یعنی احکام الهی در هر مقطعی که شرایط اضطرار حاکم باشد به نوعی ساقط و یا به حکم دیگری تبدیل میشوند. بیان این موضوع از سوی استاد نه تنها حرف جدید و یا به حکم دیگری تبدیل میشوند، بیان این موضوع از سوی استاد نه تنها حرف جدید و کشف تازهای در خصوص تأیید نظرات جدید تساهل و تسامح مسئولان فرهنگی! کشور نیست، بلکه مبحث «احکام ثانویه» در اسلام مبحثی بسیار جامعتر و شاملتر از آن موضوعی است که استاد شهید مطرح مینمایند و همانطور که عرض کردم ربطی به تعریف جدید از مسامحه ندارد.
کلام استاد را یکبار دیگر با هم مرور کنیم:پ
«بعثت علی الشریعه السمحه السهله، خداوند مرا با شریعت و دینی که با سماحت و گذشت است مبعوث فرموده است. مگر دین هم میتواند با گذشت باشد؟! آری، دین اصولی دارد. مثلاً میگوید وضو واجب است. سپس میفرماید: اگر زخمی و یا بیماری در بدن شما هست و شما خوف و بیم ضرر را دارید، وضو نگیرید. اینجا سماحت کرد و از آن واجب گذشت کرد.»36
استاد شهید در تکمیل این مطلب در جای دیگری نیز میگوید:
«من یادم نیست که به عین این تعبیر در جایی دیده باشم. اما در کافی ج 5 ص 497 چنین آمده است: لم یرسلنی الله بالرهبانیه و لکن بعثنی بالحنیفه السهله السمحه:37
اما اگر موضوعات بعدی مثل رعایت سلیقه در دین، نسبیت قوانین و... را به نحوی به تساهل و تسامح در دین مربوط کرده و به نوعی مورد تأکید تفکرات استاد قرار دهیم، راه به ترکستان بردهایم. چرا که ایشان در این موارد بیانهای روشن و غیرقابل خدشهای دارند. ابتدا معنای «سلیقه»:
«اگر کسی از شما پرسید در میان رنگهای لباسها کدام رنگ بهتر است. جواب چیست؟ هر کس جواب مطلق بدهد بگوید بهترین رنگها که همه مردم باید آن رنگ را برای لباس خود انتخاب کنند فلان رنگ است، آدم جاهلی است! جواب این است که در مسأله رنگها، ذوقها و سلیقهها مختلف است. هر کس رنگ مخصوصی را برای لباس خود میپسندد.»38
اما آیا دین و مکتب هم همینگونه است؟ آیا درخصوص مسائل اصلی دین هم سلیقه هر کس برای او تعیین کننده است؟ استاد در این زمینه پاسخ میدهند:
«دین را نباید به عنوان یک مسأله سلیقهای وجندانی شخص از قبیل انتخاب رنگ لباس در نظر گرفت. ثانیاً انتخاب دین با انتخاب رنگ لباس فرق میکند. یعنی اگر بشر یک عقیده ضد عقل انتخاب بکند، آن عقیده دیگر به عقل و نگرش مجال فعابلیت و پیشرفت نمیدهد.»39
استاد شهید، درخصوص اصول و قواعد اساسی دین و احکام الهی میگوید:
«یکی دیگر از خصوصیات دین اسلام که اهمیت فراوانی دارد این است که برای احتیاجات بشر، قوانین قابت و برای احتیاجات متغیر وی وضع متغیری در نظر گرفته است. پارهای از احتیاجات چه در زمینه فردی و شخصی و چه در زمینههای عمومی و اجتماعی وضع ثابتی دارد، در همه زمانها یکسان است، آن نظامی که بشر باید به غرائز خود بدهد و آن نظامی که باید به اجتماع خود بدهد از نظر اصول و کلیات در همه زمانها یکسان است. من به مسأله «نسبیت اخلاق» و مسأله «نسبیت عدالت» که طرفدارانی دارد واقفم و با توجه به نظریات طرفداران آنها عقیده خود را اظهار میکنم.
قسمت دیگر از احتیاجات بشر، احتیاجات متغیر است و قوانین متغیر و ناثابتی را ایجاب میکند. اسلام درباره این احتیاجات متغیر وضع متغیری در نظر گرفته است، از این راه که اوضاع متغیر را با اصول ثابتی مربوط کرده است و آن اصول ثابت در هر وضع متغیری قانون فرعی خاصی را بوجود میآورد.»40
استاد بزرگوار ما، حتی برای اصول موضوعه الهی «حق وتو»! نسبت به سایر دستورات و مقررات قائل هستند:
«فقها این قواعد را قواعد «حاکمه» مینامند. مانند قاعده «لاحرج» و قاعده «لاضرر» که بر سراسر فقه حکومت میکنند. کار این سلسله قواعد، کنترل و تعدیل قوانین دیگر است. در حقیقت اسلام برای این قاعدهها نسبت به سایر قوانین و مقررات «حق وتو» قائل شده است.»41
استاد شهید در کلام خود، بحثهای مفصل و مشبعی در خصوص «مسأله اجتهاد» و پویایی ذاتی و درونی آن برای پاسخگویی به نیازهای روز و مقتضیات زمان دارد که حاکی از تفوق این مکتب نسبت به سایر مکاتب و ادیان و مذاهب دیگر میباشد.
در این رابطه شرایط مجتهد و اسلام شناس واقعی که ممیز او و سایر مدعیان این عرصه میباشد همواره مدنظر استاد است.
«نکتهای که لازم است تذکر دهم این است که «اجتهاد» به مفهوم واقعی کلمه، یعنی تخصص و کارشناسی فنی در مسائل اسلامی، چیزی نیست که هر «مکتب گریختهای» به بهانه اینکه چند صباحی در یکی از حوزههای علمیه بسر برده است بتواند ادعا کند. قطعاً برای تخصص در مسائل اسلامی و صلاحیت اظهارنظر یک عمر اگر کم نباشد زیاد نیست. آن هم به شرط اینکه شخص از ذوق و استعداد نیرومندی برخوردار و توفیقات الهی شامل حالش بوده باشد.»42
در یک چنین مقام و موقعیت رفیعی که مجتهد حکم خدا را باید استنباط کند، به غیر از تلاشهای طاقت فرسای فوق که استاد اشاره دارد، لزوم تقوی و خداترسی در شخص مجتهد از جمله اصول تعیین کنندهای است که متأسفانه عدم اتصاف بعضی افراد به این صفت که از جمله شروط لازم این منصب میباشد باعث شده تا علمشان به تعبیر استاد: «تیغی در کف زندگی مست» باشد و خودشان و جماعتی عظیم را به بیراهه و انحراف بکشانند.
کلام استاد در این زمینه اینگونه است:
«گذشته از تخصص و اجتهاد، افرادی میتوانند مرجع رأی و نظر شناخته شوند که از حداکثر تقوی و خداشناسی و خداترسی بهرهمند بوده باشند. تاریخ اسلام افرادی را نشان میدهد که با همه صلاحیت علمی و اخلاقی، هنگامی که میخواستهاند اظهارنظری بکنند مانند بید برخورد میلرزیدهاند.»43
درباره «خشونت» و «کلیسا» مواردی را که از استاد نقل کردهاید از جمله موضوعاتی است که هیچ اندیشمند و عقل سلیمی نسبت به آن تشکیک و تعرضی ندارد. تعالیم مدرسهای (Schoolastic) و خشونت کلیسا در مقابل اندیشههای علمی – به ویژه علوم تجربی (مثل گردش زمین به دور خورشید) – از جمله مسلمات تاریخ است که نزد همگان محکوم میباشد.
اما تفکرات جدیدی که متأسفانه امروزه با بیانهای مختلف مثل «خون به خون شستن محال آمد محال» و یا بیان این مسأله که اگر خشونت بدر نبود خشونت کربلا هم بوجود نمیآمد! و مسائلی از این دست، که تفکر اسلامی را یک تفکر ذلیل و تحقیر شده و پذیرای هر گونه خشونت معرفی مینماید به هیچ وجه در سابقه متفکریم ما، از جمله استاد شهید راه ندارد.
حداقل اعتقاد به اصل «تولی و تبری» که از کودکی آموختهایم و آموختهاید! حاکی از تبری عمیق نسبت به دشمنان خدا و «اشداء علی الکفار» بودن پیروان رسول الله(ص) دارد.
کتاب ارزنده جاذبه و دافعه علی(ع)، سراسر تحلیل و منطق و شواهد تاریخی نسبت به این مطلب است که انسانهای ارزنده و صاحب فکر و رأی همواره بالاترین جاذبهها و بالاترین دافعهها را داشتهاند! از مصادیق بارز این واقعیت شخصیت والای پیامبر اسلام(ص) و امیرمؤمنان علی(ع) میباشد.
استاد شهید در تفسیر آیه شریفه «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ...»44 میفرماید:
«مقصود آیه شریفه این است که در مسائل فردی نرم بود، نه در مسائل اصولی و کلی، بلکه پیامبر در آنجا، صددرصد صلابت داشتند و انعطاف پذیر بودند! اگر کسی اهانتی میکرد به شخص پیامبر، این مسألهای بود مربوط به شخص پیامبر و در این صورت گذشت میکردند و ملایم بودند. لکن گاهی کسی قانون اسلام را نقض میکرد، در آنجا پیامبر نهایت درجه خشونت را داشتند.»45
استاد شهید در مورد شخصیت علی(ع) با ذکر قضیه ذاغ گذاشتن بر دست بردارش عقیل که از بیتالمال طلب بیشتری میکرد اینگونه مینویسد:
«علی که در مسائل شخصی آنقدر نرم هستند، در مسائل اصولی که مربوط به حقوق الهی و اجتماعی است، تا این اندازه صلابت دارد.»46
استاد در مقایسه طرز تفکر انقلابی مکتب اسلام و مسیحیت تحریف شده، نیز سخنها فراوان دارند. اما فقط در همین باب موردنظر، یعنی از زاویه «خشونت» میگویند:
«مسیحیت که اساسش بر تسلیم و تمکین است، قرنها از اسلام انتقاد میکرد که این چگونه دینی است؟ در دین که نباید شمشیر و جهاد وجود داشته باشد! دین باید دم از صلح و صفا بزند!، دین باید بگوید اگر سمت راست تو سیلی زدند، طرف چپ صورتت را پیش بیاور، حال آنکه اسلام چنین منطقی ندارد.»47
جناب آقای گنجی!
به اعتقاد من، کسانی که با آگاهی از سیره پیامبر و ائمه و بزرگان دین و فلسفه احکام و همچنین علم به مقولاتی مثل جهاد، شهادت، ایثار، امر به معروف و نهی از منکر و... امت اسلامی را به بهانه «دوری از خشونت» به سمت «بیتفاوتی» و «بیقیدی» و در نهایت «لاابالیگری» و «بیغیرتی» و «تسامح در اعتقادات و مکتب» میکشانند. انحراف بزرگی در نهضت مقدس اسلامی که ثمره و خونبهای شهیدان بزرگواری است، ایجاد میکنند. به هشدار استاد توجه فرمایید:
«من به عنوان یک فرد مسئول به مسئولیت الهی، به رهبران عظیم الشأن نهضت اسلامی که برای همهشان احترام فراوان قائلم هشدار میدهم و بین خود و خدای متعال اتمام حجت میکنم که نفوذ و نشر اندیشههای بیگانه بنام اندیشه اسلامی و با مدرک اسلامی اعم از آنکه از روی سوء نیت و یا عدم سوء نیت صورت گیرد خطری است که کیان اسلام را تهدید میکند.»48
جناب آقای گنجی!
در میان انحرافی که ممکن است ناخواسته و خدای ناکرده در نهضت ایجاد شود همه ما مسئولیم، روشنفکران، آگاهان و عالمان جامعه مسئولترند! از خدای بزرگ بخواهیم به پاس نعمت علم و توانایی عقلی که به ما عنایت فرموده توفیق درک صحیح از دین و افشای انحرافات و کجرویها در جامعه اسلامی را هم به ما عطا کند.
و چه زیبا فرمودند رهبر معظم انقلاب که:
«بی اعتنایی به انحرافات و کجرویها، دشمن بزرگ رسالت عالمان و روشنفکران و آگاهان جامعه است.»49
رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ. انشاءاله
سید عزت الله ضرغامی
2/3/78
پیش نویسها:
1- خرداد، 11/2/78
2- پیام امام خمینی، به مناسبت اولین سالگرد شهادت استاد
3- مرتضی مطهری، نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر، انتشارات صدرا، ص83
4- همان، ص84
5- مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، انتشارات صدرا، ص 122
6- همان، ص 122
7- مرتضی مطهری، نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر، انتشارات صدرا، ص 95
8- جمهوری اسلامی، 29/2/78
9- مرتضی مطهری، نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر، انتشارات صدرا، ص 97-96
10- همان، 97
11- همان 82
12- مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، انتشارات صدرا، ص 114
13- جمهوری اسلامی، 29/2/78
14- امام خمینی، ولایت فقیه و جهاد اکبر، ص1
15- مرتضی مطهری، پیرامون جمهوری اسلامی، انتشارات صدرا، ص 26
16- همان، ص78
17- همان، ص78
18- مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، دفتر انتشارات اسلامی، ص 63-62
19- همان، ص 63
20- مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، انتشارات صدرا، ص114
21- همان، ص114
22- مرتضی مطهری، نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر، انتشارات صدرا، ص71
23- مرتضی مطهری، پیرامون جمهوری اسلامی، انتشارات صدرا، ص86
24- مرتضی مطهری، سیره نبوی، دفتر انتشارات اسلامی، ص 140-139
25- مرتضی مطهری، جاذبه و دافعه علی(ع)، انتشارات صدرا، ص37-36
26- مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، دفتر انتشارات اسلامی، ص 109
27- مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، دفتر انتشارات اسلامی، ص 10
28- عبس، آیه 24
29- مرتضی مطهری، تفسیر سوره عبس
30- همان
31- همان
32- همان
33- مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، دفتر انتشارات اسلامی، ص 42
34- الشمس، آیه 9
35- مرتضی مطهری، اسلام و نیازهای جهان امروز، انتشارات حزب جمهوری اسلامی، ص26
36- مرتضی مطهری، سیره نبوی، دفتر انتشارات اسلامی، ص 124-123
37- مرتضی مطهری، وحی و نبوت، دفتر انتشارات اسلامی، ص 91
38- مرتضی مطهری، پیرامون جمهوری اسلامی، انتشارات صدرا، ص 106
39- همان، ص108
40- مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، انتشارات صدرا، ص129
41- همان، ص136-135
42- همان، ص137
43- همان
44- آل عمران، آیه 159
45- مرتضی مطهری، سیره نبوی، دفتر انتشارات اسلامی، ص139-138
46- همان، ص 143-142
47- مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، دفتر انتشارات اسلامی، ص44
48- مرتضی مطهری، نهضتهای اسلامی درصد ساله اخیر، انتشارات صدرا، ص 92
49- جمهوری اسلامی، 30/2/78