مهدی نصیری از ژورنالیست ها و شخصیتهای عدالتخواه برجستهی
دهه ۷۰ است. محمد غرضی و بیژن زنگنه از سوژه های مهم او بودند و جلسات
دادگاهی اش در آن مقطع زمانی، شنیدنی و دیدنی بود.
از جایگاه کیهان و هفتهنامه صبح حرفهای فراوانی را در جامعهی آن روز منتشر میکرد.
هرچند ویژگی فکری و نظرات اصولی و ضد فلسفی او شاخص است ولی بعد انتقادی و مبارزاتیاش نسبت به اشرافیگری برجسته تر است.
جلسه ما با صبحانه ۵ ساعت طول کشید.
فرصتی پیدا کرده بودم تا هم حرف های جدید و به روز او را بشنوم و هم قدری از گذشته و حال خودم برایش بگویم.
سر قصهی کیارستمی هم کمی تسویهحساب داشتیم!
معتقد به انسداد و بنبست در آزادی اندیشه و بیان است و میگوید باید در
راس کشور نهادی وجود داشته باشد که حرف کسانی را که دغدغه تفکر دارند
بشنود.
معتقد است نظام، بحران نظری و گفتمانی دارد و مشکل این نیست که عوضی راه می رویم بلکه مشکل این است که راه را عوضی می رویم.
در بیان نظرات انتقادی خود اهل ملاحظه کاری و محافظه کاری نیست. هیچ خط قرمزی را در پازل آسیب های کشور به رسمیت نمی شناسد.
اولش
به او گفتم یه جورایی مثل هم هستیم. حداقل توئیت هایمان شبیه به هم است
ولی در آخر بحث متوجه شدم که او خیلی از من جلوتر است و جز اصلاح بنیادین
در چارچوبهای نظام راه حل دیگری نمی شناسد.
مهدی نصیری از سرمایههای فکری نظام بوده و هست. هر چه می گوید از سر دلسوزی است و سودای دیده شدن هم ندارد.
اتصال این شخصیت های متفکر و دغدغه مند با نظام، امری حیاتی است.
دیگرانی هم مثل ایشان با تفاوتهای مختصری داریم که نگران غافل شدن از آنها هستم.