کد خبر: ۲۲۵
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۱۹ آبان ۱۳۹۵ - ۱۶:۲۴
- "بیا... پسرت را جمع کن!"

- ساعت ملاقات با کارمندان بود. در باز شد، جوان رعنایی با خوشرویی و چهره ای پرنشاط وارد شد و خود را معرفی کرد. محمدامید باباخاص، کارمند صدا و سیمای مرکز کرمانشاه؛ به او خیره شدم؛ خاطراتم را ورق زدم. پرسیدم: شما فرزند شهید باباخاص، شهید پاوه هستید؟ گفت: آری! (کات)

- ساعاتی پس از عقب راندن ضدانقلاب در حادثه دلخراش بیمارستان پاوه، برای تهیه گزارش به منزل مرحوم حاج علی باباخاص رفتیم. تازه پسر شهیدش را دفن کرده بود. می گفت جنازه اش سه روز پشت خانه روی زمین افتاده بود و تروریست های امریکایی (کومله) با صدای بلند می گفتند: "بیا... پسرت را جمع کن!"

- خیلی به ما محبت کرد؛ با اینکه عزادار بود ناهار مفصلی به ما داد که نشانگر مهمان نوازی هموطنان "کرد" است. طفل یکساله شهید، چهاردست و پا روی زمین راه می رفت و شیرین کاری می کرد و ما را می خنداند.

- دیگر آن ها را ندیده بودم تا امروز؛ آن طفل کوچک شیرین، امروز رشید، پر ابهت، با چهره ای مردانه با من سخن می گوید. (کات)

- چند روز قبل صفحات همراهان عزیزی که اظهار نظر کرده بودند، مرور می کردم. صفحه محمدامید عزیز، همان پسر خوبم، فرزند آن شهید بزرگوار، حتما به این صفحه سر بزنید:
@mohammad_omid_babakhasi

- به پاس آن مهمانی، با شرمندگی تمام از این خاندان بزرگ، فقط توانستم یک پست از صفحه ی او را مهمان این صفحه کنم. تصویر، بی نیاز از توصیف است. با دور ریختن بخشی از وابستگی ها، همه کار می شود کرد.

- شهید حیدر باباخاص، شهید دیگری از این خانواده است؛ عموی محمد امید!

- فیلم "چ" شاهکار ابراهیم حاتمی کیا، بخشی از این مظلومیت را با استادی تمام به تصویر کشیده است.