- دوچرخه سواری لذت بخش است. از کودکی، آن را خیلی دوست داشتم. باز هم مرحوم پدر برایم نخرید! هم مشکل مالی داشت و هم میگفت خطر دارد! قابل درک است!
-
کسی که اول بار سوار دوچرخه می شود چندین بار زمین میخورد و نمیتواند تعادل
خود را حفظ کند. با سهچرخهسواری فرق میکند! به او میگویند به چرخها و پرهها
نگاه نکن. سرت گیج میرود. باید به جلو و دوردست نگاه کنی و رکاب بزنی. به تدریج
تعادلت حفظ میشود و پیش میروی!
آقا پسرها حتماً یاد
بگیرند؛ به درد میخورد. ورزش خوبی هم هست.
پی نوشت:
- مدیریت هم از جهاتی شبیه دوچرخه سواری است. توجه و تمرکز دائم به جزئیات، جز سرگیجه و از دستدادن زمان و درجا زدن نتیجه دیگری ندارد.
- رهبری عزیز معتقدند، کارهای بزرگ «پرت» هم دارد. مهم نتیجه نهایی است. منتقد دلسوز و عالم هم باید بر این اساس حرکت کند. دستگاههای نظارتی هم همینطور! و الا کار جلو نمیرود.
- البته در مواقع خاص، برخی جزئیات و موضوعات کوچک نیز قابل اغماض نیست و مثل سنگریزه در کفش باید همان ابتدای راه، برداشته شود.
-
دوچرخهسواری، دست انداز و گل و لای و طوقه کجکردن هم دارد، ولی نگاه به جلو
و در مسیر اصلی ماندن مهم است.
مهمترین ابزار تشخیص در
این خصوص عقل است. در زمان فتنه هم نگاه به رهبری راه رستگاری است.