کد خبر: ۲۸۰
تاریخ انتشار: ۲۴ آبان ۱۳۹۵ - ۱۳:۵۰
هر وقت دیدید کسی در خیابان آواز می‌خواند زود قضاوت نکنید؛ شاید مشکلی دارد!!

- این خواهر و برادر کوچولو، مادر حسین و پدر سیدمهدی، نوه‌‌هایم هستند؛ كفش و كلاه كرده اند و آماده سوارشدن بر موتور!

- دختر کوچک روی باک موتور می‌نشست و میله‌های طلق را محکم می‌گرفت.
کار مرتضی سخت‌تر بود. دست‌هایش را دور کمرم نگه می‌داشت و چون بهم نمی‌رسید مجبور بود کاپشن را چنگ بزند!
مهمترین خطر، به خواب رفتن مرتضی(!) در مسیرهای نسبتاً طولانی بود.

پی نوشت:

- برای کنترل وضعیت خواب آلودگی مرتضی، شعر عمو زنجیرباف را با هم می‌خواندیم. یک رابطه تعاملی از نوع «web2»!

- هروقت شل جواب می‌داد معلوم بود در حال به خواب رفتن است. با یک تکان او را بیدار می‌کردم. روش کارآمدی بود!

- یکی از خانم‌های سخت‌گیر همکار(!) از دور این صحنه را دیده و به خانواده‌ام تذکر داده بود که شوهر شما روی موتور آواز می‌خواند! خوب نیست! یعنی برای يك مربی پرورشی اصلاً خوب نیست!!


- نتیجه اخلاقی!!
هر وقت دیدید کسی در خیابان آواز می‌خواند زود قضاوت نکنید؛ شاید مشکلی دارد!!