- سریال مختارنامه همیشه تازه است. دیالوگهای استثنائی آن آگاهیبخش و بصیرت افزاست. تکرار و تذکر هشدارهای بیدارکننده همیشه خوب و لازم است. به خصوص که با تغییر شرایط اجتماعی و سیاسی جامعه میتواند موجب برداشتهای جدید و آموزنده نیز شود.
-
جلوههای ویژه؛ ریتم
داستانی متناسب با حوادث تاریخی و استفاده درست از قابلیتهای بازیگری؛ چهرهآرائی،
طراحی لباس، صحنهآرائی، تدوین و موسیقی جذاب و هماهنگ، از جمله برجستگیهای این
سریال است که نمیگذارد گرد کهنگی بر آن بنشیند. مشتری مخصوص این شبهای آی فیلم
هستم.
عکس مربوط به بازدید از لوکیشنهای شاهرود است. خدا قوت آقای میرباقری !
پی نوشت:
- عبدالله بن زبیر؛ محمد حنفیه را در بند میکند و در کنار کعبه در محاصره سربازان قرار میدهد تا به این وسیله بر مختار دست پیدا کند.
- مختار، یکی از سرداران وفادار خود را صدا میزند و به او مأموریت میدهد تا با نفرات خود و به صورت مخفی و در لباس احرام، دشمن را غافلگیر کند و محمد حنفیه را نجات دهند. مأموریت به خوبی انجام میگیرد.
-
پریشب در سکانس
گفتگوی مختار با سردارو ابلاغ مأموریت نکته جالبی نهفته بود.
با مهربانی به سردار میگوید مدتهاست تو را نمیبینم و جواب میشنود
که یا امیر من همیشه در مسجد هستم و مستمع ثابت خطبههای تو!! مختار سؤال میکند پس
چرا تو را نمیبینم و او میگوید که در کنجی مینشیند به طوری که در دید مستقیم
مختار نباشد. مبادا اینکه مختار فکر کند او پای سخنرانی آمده تا دیده شود و پست و
مقامی نصیباش شود!
مختار به وجد میآید و به او میگوید امثال تو باید مأموریتهای سخت و
درخور شأن داشته باشند تا مسئولیتهای سطحی .
سپس مأموریت او را برایش تشریح میکند.